۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

عفو بين الملل: ايران با اعدامِ دستِ کم ۳۸۸ نفر در سال ۲۰۰۹ بعد از چين در بالاترين مرتبه قرار گرفت

سازمان عفو بين الملل که سازمانی مدافع حقوق انسانی است گزارشِ مربوط به اعدام ها و مجازات های صادر شدۀ مرگ را در سال ۲۰۰۹ در جهان، منتشر ساخته است.
در گزارش عفو بين الملل آمده است ايران با اعدامِ دستِ کم ۳۸۸ نفر در سال ۲۰۰۹ بعد از چين در بالاترين مرتبه قرار گرفته است. جمهوری اسلامی ايران معمولاً آمار دقيقی از اعدام شدگانِ کشور را اعلام نمی کند.
عفو بين الملل همچنين اعلام کرده است که ۱۱۲ نفر از کسانی که سال گذشته در ايران اعدام شدند تنها در فاصلۀ چند هفته پس از انتخابات ۲۲ خرداد ماه تا برگزاری مراسم تحليف دومين دورۀ رياست جمهوری محمود احمدی نژاد، اعدام شده اند.
بنابر گزارش سازمان عفو بين الملل در سال ۲۰۰۹ دو کشورِ ايران و عربستان سعودي به اعدام نوجوانان زير هجده سال ادامه داده اند. اعدام جوانان زير ۱۸ سال خلافِ موازين بين المللی ست.

نامه تکان دهنده سعید ملک پور پیرامون شکنجه در سپاه و وزارت اطلاعات

http://s3.amazonaws.com/balatarin.system/http://s3.amazonaws.com/balatarin.system/در تمام سالهای پساز انقلاب مسئله شکنجه در زندانهای نظام یکی از موضوعات اصلی بوده است. پس از آغاز جنبش سبز و اعتراضات بنیان کن آن ، اغلب اطرافیان موسوی و کروبی و سایر فعالان جنبش و مردمی که در اعتراضات جضور داشته و بازداشت شده بودند وادار به اعترافات عجیب و غریب شدند که یکی از بخش های اصلی پروژه جنگ روانی رؤژیم را تشکیل میداد.بسیاری از این افراد حتی پس از آزادی نیز از ترس دستگیری و شکنجه مجدد حاضر به تشریح کامل آنچه در بازداشتگاههای سپاه و زوارت اطلاعات بر آنان رفته است نشدند. سعید ملک پور یکی از زندانیان سیاسی که از مهرماه دستگیر و تحت شکنجه قرار داشت اخیرا در نامه ای به شرح کامل شکنجه های صورت گرفته علیه وی برای اخذ اقرار های دروغین و پخش آن از صداوسیما ،پرداخته است. شوک الکتریکی که منجر به فلج شدن نیمی از بدن او شده است ، عریان کردن و تهدید به تجاوز و آزار وی و اعضای خانواده اش و... بخش هایی از شکنجه های انجام شده بر روی وی است.

سبزه ندا و سهراب و ترانه را در سیزده بدر گره خواهم زد تا بدانند که یادشان در هر مراسمی در ذهنمان باقی خواهد ماند

ندا و سهراب و ترانه سه تن نبودند بلکه نمادی از دهها شهید راه آزادی و آزادگی ایران بودند .اینان بعنوان نمادی شناخته شده از شهدای سبز نامشان جهانی شد تا نگذارند نام بسیاری که ناشناخته مانده از یاد برود.وقتی از ندا و سهراب و ترانه یاد می کنیم بی شک مقصود تمام شهدای گرانقدرمان هستند.عزیزانی که نامشان را شاید نشنیده باشیم اما یاد هر شهیدی که در این راه سبز خون سرخش بر سنگفرش خیابان نقش بست در ذهنمان باقی خواهد ماند.سیزده بدر نیز برای این عزیزان سبزه ها گره خواهیم زد تا بدانند که ما وفادارانی هستیم که تا تحقق خواسته هایمان این راه را خواهیم پیمود .همچنین به یاد عزیزان بسیاری که در بند هستند نیز خواهیم بود .عزیزانی که سختی زندانو شکنجه را ماهها ست که به جان خریده اند و ذره ای از آرمان خود که همانا عظمت ایرانزمین است کوتاه نیامدند .آری سیزده بدر برای همه این عزیزان سبزه گره خواهیم زد.

اصرار عجیب بهشتی و نطق تاریخی مقدم مراغه ای :اصل ولایت فقیه چگونه به تصویب مجلس خبرگان قانون اساسی رسید؟

ز راه رسیدن بهار طبیعت و نو شدن جان و جهان بر همگی همراهان گرامی و دوستان نازنین نادیده ام نیکو و خجسته باد . از تاخیر دو هفته ای که به مناسبت مسافرتی ناخواسته پیش آمد صمیمانه پوزش می خواهم و بی هیچ مقدمه ای برگی دیگر از تحولات تاریخی معاصر را باز می گشایم . برگی که شاید بهانه ای باشد برای بحث های پردامنه تر !
———————————————————————————————–
در گشت وگذارهای نوروزی ، بطور کاملا اتفاقی کتابی به دست آوردم که چند دقیقه تورق سرپایی اش کافی بود تا از آنچه میخواندم ، غرق شگفتی شوم . کتابی که در سال 1364 توسط انتشارات روابط عمومی مجلس منتشر شده است و صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی سال 58 در آن آمده است . کتابی است بالغ بر 2000 صفحه و حوصله و دقت و نکته سنجی بسیار نیاز دارد . با این حال شاید هر علاقه مند تاریخ که سرنوشت کشورش را در خور اهمیت می یابد ، پیش از هر چیزی ، سراغ اصل پنجم را بجوید . همان اصل دو خطی به ظاهر ساده ای که قدرت سیاسی مطلقه را در اختیار فقیهی قرار می داد که بایستی عادل ، باتقوا و آگاه به زمان باشد .



چند شب پیش که ساعت از نیمه های شب نیز گذشته بود ، خواندن آن بخش را به پایان رساندم و تنها چیزی که حس می کردم ، عرق سردی بود که بر پیشانی ام نشسته بود . احوالم دگرگون شده بود ، نه بخاطر آنکه با این اصل موافق یا مخالف بوده باشم ، بل از نحوه ی طرح اصول قانون اساسی و چگونگی تصویب شان (بویژه این اصل ) در شگفت مانده بودم . پس این چنین بود که نسل هایی در پس قرائتی محدود ، تفننی و نگاهی غیر حقوقی و غیر علمی روز و شب خود را به افسوس گذرانده اند . با هم بخش هایی از آن جلسه را لحظه به لحظه ورق می زنیم ؛ لحظه هایی که آینده ی ایران را برای همیشه دگرگون ساخت :
نائب رئیس (بهشتی) : با توجه به بحث های گسترده ای که در گروه ها و در جلسه ی مشترک گروه ها درباره ی اصل پنج شده ، نظر بر اینست که بتوانیم این اصل را با اظهار نظر یک موافق و یک مخالف به رای بگذاریم . برای اینکه بحث مان به درازا نکشد ، اولین نفری که بعنوان مخالف میخواهد صحبت کند ، نوبت برای صحبت بگیرد تا یک نفر هم بعنوان موافق از گروه یک یا اگر مناسب بود از گروههای دیگر ، بیاید دفاع کند . آقای مراغه ای شما بعنوان مخالف ثبت نام کرده اید ؟
مقدم مراغه ای : بله ، من بعنوان مخالف می خواهم صحبت کنم .
نائب رئیس : بفرمائید .
مقدم مراغه ای : بنام خدا . ما آذربایجانی ها یک ضرب المثلی داریم که وقتی به ترکی می گوییم خیلی دلنشین است ٰ ولی نمی دانم وقتی ترجمه می شود چقدر اثر دارد . میگوئیم دوست آن است که وقتی پیش آمدی می شود بگوید « گفته بودم » اما دشمن می گوید « میخواستم بگویم » حالا اگر من هم مطلبی را عرض می کنم بعنوان یک دوست و یک همسنگر و بعنوان کسی که در این مبارزه شرکت داشته است ، عرایضی را می گویم . امروز با احساس مسئولیت در مقابل تاریخ ، مطلبی را که بالاخره باید کسی در این مجلس عنوان می کرد بعرض می رسانم .
در این مجلس به قرآن مجید سوگند یاد کرده ام که طبق آنچه وظیفه ی نمایندگی ایجاب می کند ، عمل کنم . به انقلاب اسلامی ایران علاقه دارم ، رهبری امام را پذیرفته ام ، به روحانیت ارج می گذارم و آمادگی شهادت دارم و در هدف هیچگونه اختلافی نیست ، ولی در عمل نظراتی دارم که عرضمی کنم .
مطالبی که می گویم ، برای امروز نیست ، برای فرداهاست قانون اساسی برای یک نسل تنظیم نمی شود ، باید دارای ابعاد زمانی و مکانی باشد ، باید پیش بینی آینده و نسل های جدید را بکند . اگر امروز اسلام به این درجه از قدرت و نفوذ رسیده است که مردمی بی سلاح توانسته اند رژیم پلیسی و نظامی آنچنانی را سرنگون کنند ، برای آن است که اسلام ازلی و ابدی و متحرک است .
آنها که در متن مبارزات برعلیه رژیم بودند میدانند که وقتی مخالفت ها با رژیم گذشته آغاز شد ، در همان زمانی که جنگ های چریکی درگرفت و روشنفکرها و دانشگاهی ها درگیر مبارزه شدند ، مردمان آگاه چشم به روحانیت دوخته بودند و می دانستند تنها عاملی که می تواند آن قدرت شیطانی را منکوب کند ، ایمان دینی و نفوذ روحانیت است . به همین جهت بود که همه ی گروهها رهبری امام خمینی را پذیرفتند و امام با اتکا به نیروی معنوی اسلامی ، پیروزی ملت را تامین نمود و همه ی جهان متوجه نیروی عظیم اسلام و قدرت ایمان مردم مسلمان ایران شدند و فصل جدیدی در مبارزات ملی مردمی باز شد .
مردم ایران با اتکا به ایمان و معتقدات اسلامی خود ، یکپارچه رهبری امام خمینی را پذیرفته اند . امام خمینی برای احراز رهبری ، استناد به قانون اساسی نکرده است و هنوز هم نفوذ و قدرتی که امام منبعث از قانون اساسی مدون نیست ، بلکه سرچشمه ی نیروی رهبری امام ، اسلام است که به ذات دارای نیرو است .
این مطلب را بعنوان مقدمه عرض کردم تا برسم به مطلبی که در قانون اساسی جدید عنوان شده است و می گویند که اسلام را باید مستحکم کرد . در کمال خضوع می کنم آقایان ، سعی کنید قانون اساسی را مبانی اسلام تحکیم کند . اسلام با قدرتی که دارد و آیات آنرا در انقلاب اخیر دیده ایم ، نیازی به قانون اساسی ندارد . اکثریت ملت ایران مسلمان اند ، با اتکا به اسلام قیام کرده ایم و از طریق همه پرسی ملت به جمهوری اسلامی رای داده است .
جمهوری اسلامی از دو کلمه ی اسلام و جمهوری تشکیل می شود که اسلام محتوا است و جمهوری قالب آن . ما اگر اصول دین اسلام را در قانون اساسی بیاوریم ، خدمتی نکرده ایم . چون اصل اسلام پشتوانه های مستحکم تری از قانون اساسی دارند و نباید کاری کنیم که نیروی اسلام را که اکنون در اوج است و امید در دلها بوجود آورده است ، بصورت قوانینی که ممکن است هر روز تغییر کند درآوریم . به این جهت است که بنده معتقدم اسلام را با پشتوانه ی هزار و چهارصد ساله اش که هنوز چنین جوان است ، در مافوق قانون قرار دهیم …
قانون اساسی پیشنهادی توسط عده ای از افراد اسلام شناس و مورد اعتماد تهیه شده و تا آنجایی که بنده اطلاع دارم ، این قانون به تصویب شورای انقلاب و مراجع تقلید و رهبر انقلاب رسیده است . رادیو تلویزیون و وسائل ارتباط جمعی ، مردم را با آن آشنا کرده اند و با توضیحاتی که به مردم داده ایم ، مردم ما را انتخاب کرده اند . بررسی نهایی قانون اساسی به ما واگذار شده است و شش هفته وقت تعیین کرده ایم که این قانون را اصلاح و تصویب کنیم . حالا به جای اصل سوم با اصل پنج جدید روبرو هستیم که من داخل ماهیت آن نمی شوم . به هر حال اصل سوم قانون پیشنهادی با اصل پنجم اخیر معارض هستند .
اوضاع نسبت به چند ماه پیش تغییر کرده است ، شرایط استثنایی در مملکت وجود دارد ، مطبوعات در شرایط خاص و استثنایی قرار دارند . گروه های سیاسی که در مبارزه شرکت داشتند درگیر پاره ای مسائل هستند که طرح آن در اینجا ضرورتی ندارد . در چنین شرایطی تغییر ناگهانی اصل سوم که در هر حال ملت از آن آگاه و بر آن تائید داشته است ، بصورت فعلی در مجلس خبرگان در شان مجلس نیست . البته اگر ما بعنوان نمایندگان مجلس موسسان تعیین شده بودیم و وقت و فرصت داشتیم که مثلا یک سال بنشینیم و با جمع آوری و کسب نظر عمومی ، طرح جدیدی تهیه کنیم ، آن مطلب دیگری بود و هنوز هم دیر نشده است . باید این مطلب را صریحا به ملت اعلام کنیم و تشکیل جلسات خصوصی هم ضرورت ندارد . در جلسات عمومی بحث کنیم و ببینیم آیا ولایت فقیه که از نظر اصل مورد قبول است ، چطور باید تنظیم شود ؟ وقتی می گویم در اصل ، منظور این است که اسلام باید حاکم باشد ، ولی نباید اسلام را یک طبقه ی خاص در انحصار خود بگیرد . آن وقت ممکن است اسلام ابزاری شود در دست قدرت طلبان و این تصور حاصل شود که مبارزه ای را همه ی ملت شروع کرده است ، اما پس از پیروزی عده ای می خواهند همرزمان خود را کنار بگذارند .
در اینجا لازم به یادآوری است که ما قانون برای امروز وضع نمی کنیم . بنده امروز با دوستان صحبت می کردم که اصلی تهیه شود که امام خمینی برای مدت معینی و یا مادام العمر بعنوان رهبر قانونی مملکت حکومت نمایند ، ولی در این هزار و چهارصد سال ، امام خمینی استثنا است . امام با همه ی قدرتی که دارد ساده زندگی می کند ، ساده صحبت می کند ، ساده مردم را می پذیرد . از کجا می توانیم امیدوار شویم که در آینده نیز رهبری اینچنین داشته باشیم ؟ بعضی از آقایان می گویند رهبر انتخابی باشد ، اگر انتخابی باشد می شود رئیس جمهور ، با شرایطی که برای رئیس جمهور تصویب می کنیم ریاست جمهور در انحصار طبقه ی خاصی نیست یک روحانی هم مثل یک سیاستمدار مسلمان میتواند ریاست جمهوری را احراز کند . ما اگر بخواهیم با استفاده از نیروی اسلام ، حکومت را در اختیار یک طبقه ی خاص قرار دهیم ، برای جامعه قابل قبول نخواهد بود …
اجازه بدهبد سخن خود را با چند جمله از آخرین خطبه ی مجاهد بزرگ آیت الله طالقانی پایان دهم .
« هدف پیامبر آزاد کردن مردم بود . آزاد کردن از تحمیلات طبقاتی ، آزاد کردن از اندیشه های شرکی که تحمیل شده ، آزاد کردن از احکام و قوانینی که بسود یک گروه و یک طبقه به دیگران تحمیل شده ، این رسالت پیامبر شما بود ، ما هم باید دنبال این رسالت باشیم . این شهدای ما هم دنبال این رسالت بودند ، در مقابل فرهنگ تحمیلی ، در برابر قوانین تحمیلی ، در برابر محدودیت های پلیسی که گاهی به اسم دین بر مردم تحمیلی می شد که از همه خطرناکتر بود ، این خطرناکترین تحمیلات است . یعنی آنچه از جانب خدا نیست ، از جانب حق نیست ، آنها را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حرکت حیاتی بازدارند ، حق اعتراض و انتقاد به کسی ندهند ، حق فعالیت آزاد به مردم ؛ مسلمانان و مردم آزاده ی دنیا ندهند . »
———————————————————————————————–
همانطور که خواندید ، نطق رحمت الله مقدم مراغه ای
در جلسه ی بعد از ظهر بیست و یک شهریور 1358 ، اولین و آخرین موضع مخالف علنی در روند تصویب اصل پنجم قانون اساسی به شمار می رود . این جلسه از جهاتی دارای اهمیت است .نخست آنکه اولین جلسه ی مجلس خبرگان قانون اساسی است که پس از درگذشت آیت الله طالقانی برگزار می شود . دوم آنکه برخلاف تصورات بسیارانی ، آیت الله منتظری تنها در دقایقی از این جلسه ریاست مجلس را برعهده دارد و اداره ی جلسه بر عهده ی آیت الله بهشتی است . بهشتی شاید بیشترین نقش را در تهیه و تصویب این اصل داشته باشد ، تا بدانجایی که بطور علنی ، با زیرپا گذاشتن قوانین مصوب داخلی و آئین نامه های مجلس خبرگان قانون اساسی ، اجازه ی صحبت به بیش از یک موافق و مخالف را نمی دهد . در بررسی تک تک اصول قانون اساسی ، روال بر این بود که دو نفر بعنوان موافق و دونفر بعنوان مخالف صحبت کنند ، اما بهشتی با این توجیه که بحث های خصوصی به قدر کفایت بوده است ، از بسط مباحث در جلسه ی علنی مجلس جلوگیری می کند . شگفت آور آنکه تنها کسی که بعنوان موافق این اصل نطق می کند ، کسی جز خود بهشتی نیست . بهشتی بیش از دوبرابر زمان نطق مقدم مراغه ای به عنوان موافق سخنرانی می کند که اعتراض اعضای دیگر از جمله حبیب اله طاهری ، آیت الله سبحانی و حجتی کرمانی را برمی انگیزد . اما شاید مهمترین مخالفت را عزت الله سحابی ابراز می کند : « این اصل یک اصل بسیار اصولی و اساسی است و انقلابی در جامعه ی ایران ایجاد خواهد کرد . بنابراین نگذارید که این اصل سرسری بگذرد . در جلسات خصوصی بنده بعنوان مخالف فقط ده دقیقه توانستم صحبت کنم ، در حالیکه دهها مطلب دیگر داشتم که فرصت نشد و در حدود بیست نفر و شاید سی نفر در دنباله ی حرفهای من جواب دادند و باز جواب داشت ولی به هیچ کدام نوبت نرسید . بنابراین روی این اصل بقدر کافی در این مجلس خبرگان توضیح داده نشده . شما اگر بخواهید با یک قیام و قعود مساله را تمام بکنید ، این در نظر ملت ایران مساله ای است که ایجاد مسائل و مشکلات خواهد کرد و خود جنابعالی (بهشتی) اینجا مطالبی فرمودید که این مطالب در آن جلسه گفته نشده بود و جوابش نیز داده نشده بود ، همین مطالب شما جواب دارد »
جواب بهشتی به حجتی کرمانی و سحابی این است که بگذارید پیشنهاد کفایت مذاکرات را به رای نمایندگان بگذاریم ( پیشنهادی که با 52 رای از مجموع 64 نفر رای می آورد و این البته چندان عجیب نیست ) ، اما آیا یک اصل روشن در آئین نامه را می توان با پیشنهاد کفایت مذاکرات به کناری نهاد . آیا ایم این کار ، نوعی تلقین به نمایندگان نیست ؟ آیا رئیس جلسه نبایستی موضع مستقل و بی طرفانه نسبت به مطالب مطرحه داشته باشد ؟ و مهم تر آنکه اصرار بهشتی برای تصویب سریع این اصل به چه علتی است ؟ چرا چنین سریع و شتابزده ؟!
این شاید پرسشی باشد که بتوان در آینده از لابه لای گفته ها و ناگفته ها پاسخی بر آن یافت

وضعیت وخیم جسمانیِ مهدی محمودیان از افشاگران بازداشتگاه کهریزک ـ

جرس: وضعیت جسمانی زندانی سیاسی، مهدی محمودیان، عضو جوان جبهه مشارکت و از افشاگران بازداشتگاه کهریزک و دفن های شبانۀ شهدای جنبش سبز، با گذشت بیش از ۶ ماه بازداشت، دچار وخامت شده و بنا به گزارش های رسیده، برنشیت ریۀ او مزمن و به مرحلۀ خطرناک رسیده است. مهدی محمودیان، عضو کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت می باشد که در راستای بازداشت گستردۀ اعضای آن تشکل در اواخر شهریورماه گذشته، دستگیر و به زندان اوین منتقل شد

وخامت وضعیت جسمی مریم ضیاء فعال حقوق کودکان و انتقال او به بهداری زندان

بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،مریم ضیاء فعال حقوق کودکان در دوازدهمین روز اعتصاب غذای خود وضعیت جسمی اش به وخامت گرایید که ناچار به انتقال او به بهداری زندان اوین شدند.

روز یکشنبه ۸ فروردین ماه خانم مریم ضیاء فعال کودکان در دوازدهمین روز اعتصای غذا بدلیل وخامت وضعیت جسمی به بهداری زندان اوین منتقل شدند. وضعیت جسمی او از چند روز پیش حاد بود اما برای بیشتر تحت فشار قرار دادن وی از انتقال به بهداری خوداری می کردند.خانم ضیاء از افت شدید فشارخون،ضعف مفرط،سر درد شدید و همچنین به سختی قادر به تحرک است رنج می برد.

از طرفی دیگر او را از سایر زنان زندانیان سیاسی جدا کرده اند و در سلول زندانیان عادی و خطرناک قرار داده اند.

خانواده حیات غیبی و خانواده ضیاء از وخامت وضعیت جسمی خانم ضیاء که منجر به انتقال او به بهداری زندان شده است در نگران فزاینده ای بسر می برند. آنها از زمان اعتصاب غدای خانم ضیاء موفق به ملاقات با او نشده اند تا از وضعیت او بیشتر مطلع شوند.خانم ضیاء از ناراحتیهای دیگر رنج می برد و می باید دارو مصرف کند . مصرف این داروها در حالت اعتصاب غدا وضعیت جسمی او را حادتر می کند.

خانم ضیاء در اعتراض به ممانعت بازجوی وزارت اطلاعات فردی بنام یاسری از آزادی او علیرغم سپردن وثیقه روز ۲۶ اسفند ماه دست به اعتصاب غذا زد.

آقای منصور حیات غیبی همسر خانم ضیاء از روز گذشته که شروع وقت اداری بود بطور مستمر و در طی وقت اداری پیگیری وضعیت همسرش در دادگاه انقلاب بود.اما دادگاه انقلاب برای طولانی تر کردن پروسه رسیدگی و وارد کردن فشار روحی و جسمی علیه خانم مریم ضیاء و خانواده اش دوباره این خانواده را مجبور به طی مراحلی که پیش از این و قبل از سال نو انجام گرفته شده کرده است.آنها از روز گذشته تا به حال درگیر این مسئله هستند و بقیه مراحل کار به روز دوشنبه موکول شده است. این در حالی است که خانم ضیاء در وضعیت حاد جسمی بسر می برد و خطر جدی جان او را تهدید می کند.

لازم به یادآوری است که خانم مریم ضیاء ۴۰ ساله متاهل و دارای ۲ فرزند و از فعالین حقوق کودک می باشد.در تاریخ ۱۰ دی ماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و به بند مخوف ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد و پس ۲ ماه بازداشت در بند ۲۰۹ به بند زنان زندان اوین انتقال یافت.

تا به حال تعدادی از زندانیان سیاسی در حین اعتصاب غذا به قتل رسیدند که از جمله انها زنده یا اکبر محمدی و ولی الله فیض مهدوی می باشند.

عبدالرضا قنبری، معلم دبیرستان و استاد دانشگاه، به اعدام محکوم شد

دادگاه انقلاب در حکمی عبدالرضا قنبری، معلم دبیرستان یکی از مدارس پاکدشت و استاد دانشگاه به اعدام محکوم شد.به گزارش هرانا، قاضی صلواتی، قنبری را تحت عنوان محاربه از طریق ارتباط با گروه های معاند که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیل های مشکوک و ارتباط با یکی از رسانه های تلویزیونی خارج از کشور،به اعدام محکوم کرد.

براساس این گزارش،این معلم که بیش از ۱۴ سال در مدارس و دانشگاه سابقه تحصیل دارد، روز ۲۴ دی سال گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است.

شایان ذکر است،د ر چند ماه گذشته شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب توسط قاضی صلواتی چندین نفر را به اعدام محکوم کرده که دو حکم به اجرا درآمده است.

۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

If alive today who probably were in the prison of the Islamic Republic: Amir Kabir - Sattarkhan - Baqrkhan - poet laureate Bahar - doctor Mossadegh -

خوشه های خشم کسانی که اگر امروز زنده بودند احتمالا در زندان جمهوری اسلامی بودند

امیر کبیر

ستارخان

باقرخان

ملک الشعرای بهار

دکتر مصدق

عارف قزوینی

احمد شاملو

آیت الله طالقانی

علی شریعتی

مهندس بازرگان

یدالله سحابی

شهید همت و باکری (که خانواده هایشان اکنون در زندان اطلاعتی رژیمند)

مرتضی آوینی (همانگونه که نوری زاد امروز در زندان است)…

تجربه مصدق و جنبش امروز مردم ايران برای استقلال و آزادی، ابوالحسن بنی‌صدر

مصدق عيب رهاکردن تجربه را در نيمه، نداشت. از آن‌ها که در انقلاب مشروطيت شرکت کرده‌بودند، به هنگام جنبش ملی کردن صنعت نفت، او و يکی دو تن ديگر تنها کسانی بودند که نه آن تجربه را رها کردند و نه سه اصلی را که هدف‌های انقلاب مشروطيت بودند و اصول راهنمای دموکراسی بشمارند: استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی. و اين سه اصل، همواره به‌کار مردم ايران می‌آيند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com



نوروز را به ملتی در جنبش تبريک می گويم که به يمن جنبش خود، سالی را به پايان، با نو کردن زندگی از راه جنبش برای استقلال و آزادی و حقوق خويش، نو کرد. نوروز، جشن پيروزی بر استبداد ضحاک شد و جنبش مردم ايران، جای ترديد باقی نگذاشت که رﮊيم ضحاکيان از ميان برخواستنی است و زندگی ايرانيان در استقلال و آزادی و از رهگذر رشد بر ميزان عدالت اجتماعی نو و مدام، نوروز می گردد. اين بار، تجربه مصدق و نهضت ملی ايران را، در اختيار شما مردم در جنبش می نهم و چون او، اميدوارم و بلکه يقين دارم که شم مردم گرامی ايران، جنبش را تا تحقق هدف پی می گيريد.

درس اول : تجربه را در نيمه نبايد رها کرد:
از اين جا شروع می کنم که مصدق عيب رها کردن تجربه را در نيمه، نداشت. از آنها که در انقلاب مشروطيت شرکت کرده بودند، بهنگام جنبش ملی کردن صنعت نفت، او و يکی دو تن ديگر(دهخدا و؟) تنها کسانی بودند که نه آن تجربه را رها کردند و نه سه اصلی را که هدفهای انقلاب مشروطيت بودند و اصول راهنمای دموکراسی بشمارند: استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی. و اين سه اصل، همواره بکار مردم ايران می آيند .هم برای بنای دولت حقوق مدار و جامعه مستقل و آزاد و هم برای تداوم بخشيدن به حيات ملی، در استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی.
و مدرس و او، يافته و گم شده ايرانيان، موازنه منفی را باز يافتند. در آن زمان، گرايشهای وابسته به غرب و شرق، از موازنه مثبت دم می زدند و می خواستند دوران سياه فروش امتيازها به دو قدرت سلطه جوی روس و انگليس ادامه يابد. اما او موازنه عدمی را اصل راهنما کرد. بر رابطه سلطه گر – زير سلطه و ديناميک های اين رابطه، آگاهی داشت و می خواست ايران را از اين رابطه بيرون کشد و به وضعيت نه مسلط، نه زير سلطه درآورد:

 استقلال و آزادی از يکديگر جدا کردنی نيستند و هر انسان و هر ملتی به اين دو، رشد ميکند:
تجربه او بکار نسل امروز و همه نسلها می آيد. اما در وضعيت امروز، گرايشهائی که حوزه عمل سياسی خود را تنگنای وابستگی به قدرتهای خارجی قرار داده اند، می گويند:
با وجود جريان جهانی شدن، استقلال ديگر بکاری نمی آيد! حال آنکه، واقعيت جهانی شدن، تصرف جهان توسط ماوراء ملی ها است و آنها هستند که در پوشش «جهانی شدن»، در پی سلطه بر فضا و نيز عرصه آينده از راه پيشخور کردن هستند و بنای کارشان به بردگی درآوردن زحمتکشان است. گرچه پيشاروی اين جهانی شدن، استقلال بمعنای وضعيت نه مسلط نه زير سلطه، اهميتی صد بار بيشتر از استقلال در دوران مصدق دارد، اما در اين مقام، بنايم بر خاطر نشان کردن اهميت استقلال، به معنای حق گرفتن تصميم، به مثابه اصل راهنمای جامعه و انسان دموکرات است. مصدق هم در رفتار و هم در بيان، نماد استقلال در تصميم و آزادی در انتخاب نوع تصميم بود و می خواست ملت ايران نيز نماد استقلال در تصميم و آزادی در انتخاب نوع تصميم باشد. انتشار اسناد از سوی امريکا و انگلستان، در باره دوران نهضت ملی کردن صنعت نفت، فرصت داد که رفتار مصدق را، بعنوان انسان و بمثابه نماينده ملت، با دو اصل استقلال و آزادی بسنجيم. حاصل کار، کتاب نهضت ملی ايران و دشمنانش به روايت اسناد شد. اين کتاب شما را از دقت و وسواس مصدق در محک زدن پيشنهادهايی که امريکا و انگلستان در باره اداره صنعت نفت به او می کردند، با دو اصل استقلال و آزادی، آگاه می کند و همچون مؤلفان آن کتاب، غرق شگفتی می کند. و غرور او، بعنوان انسان مستقل و آزاد، دلهای شما را از هيجان و چشمان شما را از اشگ شوق پر می کند*.
استقلال در گرفتن تصميم و آزادی در انتخاب نوع تصميم، نه تنها دو حق از حقوق انسان هستند، بلکه بدون اين دو حق، انسان توانا به برخوردار شدن از حقوق ديگر خود نمی شود. بديهی است در جامعه ای که اعضای آن از اين دو حق محروم باشند، دموکراسی بر قرار نمی شود. هراندازه اين محروميت بيشتر، نظام اجتماعی آن جامعه بسته تر و تمايلش به مرگ و ويرانگری از تمايلش به زندگی و سازندگی بيشتر می شود. اين قاعده جوهر آموزش مصدق است و زندگی پايداری که او جست به نسل امروز و نسلهای فرداها می گويد تا کجا می بايد نسبت به اين دو حق خويش حساس باشند. ادامه حيات ملی ايران بستگی کامل به برخورداری هر ايرانی از استقلال در تصميم و آزادی در انتخاب نوع تصميم دارد.

 ايران دوستی و مردم دوستی:
و مصدق ايران و مردم دوست بود. او از کاستی های ايرانيان ناآگاه نبود، اما چون در پی متحقق کردن استقلال و آزادی بود، توانائی های ايرانيان را مبنای کار سياسی قرار می داد. در مجلس شانزدهم، دو ديدگاه، رويارو شدند: رزم آرا دليل ادامه کار شرکت نفت ايران و انگليس را اين دانست که ايرانی يک لولهنگ نيز نمی تواند بسازد و مصدق و يارانش، ملی کردن صنعت نفت را پيشنهاد کردند. گفتگوی مصدق با سفير امريکا، در باره توانائی شرکت سابق نفت و ناتوانی ايران، بس گويا است:
مصدق از او می پرسد: ممکن است توضيح بدهيد آن کارهايی که شرکت سابق نفت می تواند و شرکت ملی نفت نمی تواند کدامها هستند؟ وقتی سفير از ناتوانی ايرانيان و مصدق از توانائی آنان سخن می گفتند که ايرانيان توانائی خود را در اداره صنعت نفت، برغم تحريم امپراطوری و شرکتهای بزرگ نفتی، به منصه ظهور رسانده بودند.
مصدق نيک می دانست نادانی و ناتوانی و یأس، سرمايه يک جنبش نمی شود. دانائی و توانائی و اميد سرمايه هر جنبش است. و چون از ضعفهای موجود غفلت نداشت، استقلال و آزادی را، از لحاظ جريان آزاد انديشه ها و اطلاعات، دو حقی می دانست که می بايد در سطح هر ايرانی و در سطح جامعه ايرانی، تحقق يابند. در برابر دو گرايش وابسته که سانسور انديشه و اطلاع را واجب می شمردند، او با سانسور ها مبارزه می کرد. پيش از او و از او تا امروز، آنها که بر راست راه استقلال و آزادی هستند، با سانسورها مبارزه می کنند و جريان آزاد انديشه ها و اطلاعات را تصدی می کنند. و در اين زمان که زمان انحطاط ايدئولوژی ها است، نسل امروز، بسيار بيشتر از نسلهای پيشين، به جريان آزاد انديشه ها و جريان آزاد اطلات نياز دارد و مبارزه با انواع سانسورها را می بايد وجهه همت خويش کند.

وفای بعهد:
و مصدق رها نکردن تجربه را با وفای به اصول راهنما و عمل به اين اصول همراه کرد. همه عمر بر اصول استقلال و آزادی وفا کرد. در زمانی که وفای به عهد، آنهم با دو عهدی که دو حق از حقوق انسانند، واقعيت گريزی و سياست نشناسی، تعريف می شد، او در وضعيتهای های گوناگون، بهنگام کودتای محمد علی شاه، پس از آن تا کودتای رضاخان و در دوران او و آنگاه در فاصله شهريور ۲۰ تا نخست وزيری و از نخست وزيری تا کودتای ۲۸ مرداد ۳۲،و از آن پس در زندان سلطنت آباد و تبعيد گاه احمد آباد، در قول و فعل، نماد استقلال و آزادی شد و ماند. او نيک دريافته بود که از مشکلهای ايران، يکی اينست که تحت جاذبه شديد قدرت، انسانها حقوق خويش را از ياد می برند و با اصول راهنما می برند. در روزهای بعد از قيام خرداد ۴۲، او هشدار داد که بنا بر تجربه، روحانيانی که به سياست می گرايند، شتر مبارزه را تا عصر نمی چرانند. و ديديم و شنيديم که آقای خمينی گفت: اگر لازم باشد امروز حرفی را می زنم و فردا عکس آن را می گويم!
نسل امروز هرگاه بخواهد انسانيت خويش را باز يابد، رها نکردن تجربه نسلهای پيشين و وفای بعهد با اصول راهنمائی که استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی هستند و عمل به اين اصول و حقوق را بايد رويه کند.

 فراخنای مبارزه استقلال از استبداد و قدرت خارجی است:
و فراخنای عمل سياسيی که او برگزيد، مسئله امروز و همه روزها است:
برای مبارزه با سلطه انگلستان، محدوده وابستگی به روسيه و امريکا را، بر نگزيد. حاضر نشد در محدوده روابط سلطه گر – زير سلطه، مسئله نفت را با انگليس و امريکا حل کند. در دوران رياست جمهوری بوش که گروهی تلاش می کردند آلترناتيوی وابسته به امريکا بسازند، ناگهان افرادی از اين گروه بياد آوردند که مصدق واقع گرا نبود. اگر واقع گرا بود، پيشنهاد بانک بين المللی را می پذيرفت و اگر اين پيشنهاد را می پذيرفت، نه کودتای ۲۸ مرداد روی می داد و نه استبداد استقرار می جست. غافل از اين که فراوان تجربه ها در جامعه های مختلف پيش روی اهل خردند و اين تجربه ها می گويند:
اگر مصدق می پذيرفت، هم قراردادی نظير قرارداد کنسرسيوم بسته می شد و هم استبداد برقرار می شد و هم ناتوانی يک ملت به امضای نماينده آن ملت می رسيد و ادامه تجربه تا يافتن جامعه مستقل و آزاد، ناميسر می گشت.
بنگريم به ايران بعد از انقلاب ۵۷، آقای خمينی شاه سابق نبود و موقعيت خود را از جنبش مردم ايران جسته بود. پيش از انقلاب و در دوران انقلاب، به استقلال تا حد وسواس، حساسيت نشان می داد. اما بمحض اين که برآن شد «سلسله روحانيت» را برقرار کند، محدوده عمل سياسی را محدوده رابطه سلطه گر – زير سلطه با امريکا و روس قرار داد. با گروگانگيری که او آن را «انقلاب دوم» خواند، امريکا را محور سياست داخلی و خارجی رژيم کرد و در افغانستان و آسيای ميانه، محور را رابطه با روسيه قرار داد و حقوق اين ملتها را فدای منافع روسيه گرداند. چرا؟ زيرا در محدوده رابطه سلطه گر – زير سلطه، ممکن نبود جز اين کرد. در اين محدوده، استبدادی سياهکارتر از استبداد شاه برقرار شد. بدين سان، زمان شهادت داد که درمحدوده رابطه سلطه گر – زير سلطه، جز استبداد بناکردنی نيست. بهنگام انقلاب، اداره صنعت نفت در دست دولت ايران بود و از بيرون نيز تهديدی از آن نوع که حکومت مصدق با آن روبرو بود، وجود نداشت. با وجود اين استبداد بازسازی شد و بنگريد چه بر سر ايران و مردم ايران آورده است و می آورد.
در سياست داخلی نيز، مصدق محدوده دربار و گروه بنديهای صاحب امتياز و وابسته را، ميدان عمل نکرد. بعنوان نخست وزير، به شاه در امور کشور دخالت نداد و بر اصل «شاه بايد سلطنت کند و نه حکومت» استوار ماند. هرگاه فراخنای استقلال و آزادی را رها می کرد و در محدوده گروه بندی های وابسته، خويشتن را محدود و محصور می ساخت، کاری جز همان کار که بعد از کودتای ۲۸ مرداد شد، ممکن نمی گشت تا او موفق به انجامش گردد.
عمل سياسی در فراخنای بيرون رژيم و درون ايران، به معنای مستقل از رژيم و مستقل از قدرتهای خارجی، امروز بيشتر بکار مردم در جنبش می آيد. زيرا دو محدوده، يکی درون رژيم و ديگری محدوده وابستگی به قدرت خارجی، محدوده های تابعيت و اطاعت از اوامر و نواهی قدرت هستند.
عقلهای توجيه گری که جنبش را می خواهند در يکی از اين دو محدوده محصور کنند، می گويند آنها که بنا را بر استقلال و آزادی گذاشتند، تا امروز، به جائی نرسيده اند. اينان بيش از آن برده منطق صوری هستند که واقعيت های عيان را ببينند:
● ببينند اين واقعيت را که عمل کنندگان در محدوده قدرت استبدادی وابسته، دو کار کرده اند: القاء ناتوانی در مردم و تحکيم ستون پايه های دولت استبدادی هر بار که متزلزل شد.
● ببينند که تمامی جنبش های ايران، از نهضت تحريم تنباکو تا انقلاب ۵۷، بر اصول استقلال و آزادی انجام گرفته اند. و به يمن اين جنبش ها، وجدان همگانی مردم ايران غنا جسته و اين مردم اينک می دانند که بدون استقلال و آزادی، رشد نمی کنند و حيات ملی دائم در بند خطر مرگ می ماند.
● ببينند که اسناد می گويند که پيروزی در دسترس بوده است. ملی کردن صنعت نفت با یأس از پيروزی انجام نگرفت. با اميد به پيروزی انجام گرفت. بنا بر دو سند، در روزهای پيش از کودتا، حکومت امريکا، به اين نتيجه رسيده بود که مسئله نفت را بايد با حکومت مصدق حل کرد. در ۲۵ مرداد ۳۲، کودتا شکست خورد. اگر دو آيت الله،(کاشانی وبهبهانی) کودتای ۲۸ مرداد را رهبری نمی کردند، به سخن ديگر، هرگاه صاحب امتيازان وابسته، ايران مستقل و آزاد و در رشد را بر ايران تحت سلطه بيگانه و استبداد خويش ترجيح می دادند، پيروزی نهضت ملی ايران کامل بود. نديدن خيانت خائنان و به مصدق و همکاران او، نسبت از واقعيت گريزی دادن، بس حيرت آور است. مدعيان ميگويند مصدق می بايد می دانست که از پس قدرت مسلط و گروه های صاحب امتياز وابسته بر نمی آيد و بخاطر نامقدور، مقدور را از دست نمی داد. امروز نيز اين استدلال برای توجيه عمل کردن در محدوده رژيم مافياهای نظامی – مالی بکار می رود. منطق صوری عقل توجيه گر، استدلال کنندگان را از واقعيت ديگر و مهمتری غافل کرده است:
يک ربع قرن پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، در فردای انقلاب، استقرار دموکراسی در ايران برای قدرتهای سلطه گر، هنوز پذيرفتنی نبود. پس از تدوين پيش نويس قانون اساسی، ولايت فقيه را آنها پيش کشيدند و برای روحانيان قدرت جو اسباب ساختند تا آن را به مردم ايران تحميل کنند. آنها بودند که جنگ ۸ ساله را بر دو ملت تحميل کردند. پس هرگاه مصدق بنا را بر ناتوانی و یأس از پيروزی می گذاشت و به مقدور بسنده می کرد، شکست خورده ای بود که به دست خود حاکميت خودکامه گروه های صاحب امتياز وابسته را امضاء کرده بود. مشروعيتی را به آنها بخشيده بود که نداشتند و عمری دراز را از آن آنها کرده بود که نداشتند. به يمن ايستادگی او بر اصول استقلال و آزادی بود که دو گروه بندی وابسته به دو مرکز قدرت، يکی امريکا و ديگری روس، بی اعتبار شدند. هر سه پايه داخلی دولت استبدادی، سلطنت و بزرگ مالکی و روحانيت و پايه خارجی آن، شکست برداشتند.
● دو پايه از سه پايه داخلی قدرت و دولت استبدادی به يمن اين جنبشها از ميان رفته اند و هم اکنون، به يمن جنبش امروز، پايه نيمه شکسته سوم، نيز در حال فرو ريختن است. پايه خارجی قدرت و دولت، يعنی رابطه مسلط – زير سلطه، با وجود تحولی که جهان کرده است و به يمن مبارزه در فراخنای استقلال از رژيم و قدرتهای خارجی، می تواند از ميان برخيزد.
● عمل در دو محدوده، يکی رژيم و ديگری قدرت خارجی، سبب می شود که با فرو ريختن واپسين پايه، حاکميت جمهور مردم برقرار نگردد و ايران بار ديگر، دوران هائی را به خود ببيند که همبستگی ملی و تماميت ارضی خود را از دست داده بود. اين به يمن عمل در فراخنای استقلال از رژيم و از قدرتهای خارجی است که جامعه ملی وجدان ملی شفاف بر حقوق ملی خود می يابد و با استقرار ولايت جمهور مردم، دموکراسی در ايران مستقل، برقرار می شود.

 نخست دولت را بايد ملی کرد:
مصدق، در مقام معمار جامعه مستقل و آزاد، نيک می دانست که نخست دولت را می بايد ملی کرد. يعنی ساخت زير سلطه آن را تغيير داد. او می دانست که وابستگی دولت در بودجه خود به اقتصاد مسلط و وابستگی جامعه در اقتصاد خود به بودجه دولت، سبب ديرپائی استبداد وابسته می شود. پس برآن شد که اقتصاد را که مصرف محور گشته بود، توليد محور و بودجه دولت را متکی بر ماليات، بمنزله برداشت از توليد ملت، کند. اقتصاد بدون نفت يک تدبير ناشی از قرار گرفتن در محاصره اقتصادی نبود، باز سازی استقلال اقتصادی و به تابعيت ملت درآوردن دولت بود. اين تجربه در دوران مرجع انقلاب ايران، از سر گرفته شد. اما اقتصاد توليد محور با استبداد وابسته سازگار نبود و بارديگر، کودتای خرداد ۶۰، اقتصاد مصرف محور را جانشين اقتصاد توليد محور کرد.
اقتصاد توليد محور نيازمند جامعه مستقل و آزاد و انسانهای حقوقمندی است که بتوانند نيروهای محرکه را در رشد بکار اندازند. اين توانائی خود حاصل فرهنگ استقلال و آزادی است. نيازجنبش امروز که به فرهنگ استقلال و آزادی نياز دارد، به تجربه نهضت ملی ايران، قطعی است.

 وجدان همگانی و جمهور مردم را می بايد مخاطب گرداند:
و مصدق می دانست که وقتی اصول راهنمای مبارزه استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی می شوند، می بايد اسباب مشارکت جامعه ملی را در آن فراهم کرد. همگان می بايد به اين اصول وجدان شفاف بجويند تا که وجدان همگانی مردم سراسر کشور را در جنبش نگاه دارد. او می دانست که وجدان همگانی می بايد ترجمان وجدان تاريخی نيز بگردد. با وجود شکست های یأس آور، ايرانيان بارها حيات ملی خود را از کام مرگ بيرون کشيده اند. پس فراوان تجربه دارند و می دانند پيروزی بر قدرت مرگ آور، وقتی جمهور مردم در مبارزه شرکت می کنند و توانائی های خود را بکار می گيرند، قطعی است. قيام کاوه و جنبش همگانی بر ضد ضحاک، اسطوره ای بريده از واقعيت نيست. بارها در تاريخ ايران تکرار شده است. دانش و هنر فردوسی در اينست که در نمونه نوعی جنبش بر ضد ضحاک، رشته بهم پيوسته از جنبش های همگانی پيروز و عوامل بروز و کاميابی آنها را در وجدان تاريخی ايرانيان جای داده است. هر بار که جنبشی پيروز می شود، وجدان همگانی ترجمان وجدان تاريخی می گردد. شکست جنبش پيش و بعد از پيروزی، و دلايل و عوامل آن، باز در وجدان تاريخی ضبط می شوند.
از اين رو، مصدق مخاطب خود را جمهور مردم قرار داد و پيوسته با دو وجدان تاريخی و وجدان همگانی سخن گفت و از راه اين دو وجدان بود که در پی برانگيختن جمهور مردم به مبارزه شد. سلسله های سلطنتی تجربه های اتحادها برای تصرف دولت و تسلط بر مردم بودند. اين بار، او می خواست اتحاد برای استقلال ايرانيان از سلطه بيگانه و آزادی آنها از دولتی با ساختی استبدادی پديد آورد. از انقلاب مشروطيت بدين سو، جبهه ملی نخستين تجربه از نوع خود بود. اين تجربه در کار به تصويب رساندن و اجرای قانون ملی کردن صنعت نفت و بر سر کار آوردن حکومت ملی، پيروز شد. اما همانطور که می دانيم، جبهه برجا نماند تا پيروزی در صحنه جهانی بدست آيد و دولت مردم سالار برقرار شود. بيرون رفتن کسان و سازمانهائی از آن، از عوامل شکست شد. چرا؟ زيرا

 جبهه بمثابه سازماندهی جنبش :
● نخستين هیأت وزيران، ترکيبی جست متناسب با شرکت دادن دربار پهلوی و بخشی از صاحب امتيازان در ملی کردن صنعت نفت. مصدق می دانست و می گفت: عمال انگليس در هیأت وزيران نيز هستند. اما از آنجا که راهنمای او دو وجدان تاريخی و وجدان همگانی بودند، تجربه را روش کرد. يعنی هر بار، اشتباه در ارزيابی را تصحيح کرد. چون ديد ترکيب حکومت مانع از اتخاذ تدابير بر وفق اصول استقلال و آزادی است و او نمی تواند هدف را متحقق گرداند، بتدريج، از آن، به فراخنای استقلال و آزادی گذر کرد. همين تصحيح را در قلمرو اقتصاد نيز بعمل آورد.
● هدف مبارزه، استقلال و آزادی بود و او حاضر نشد ماندن بر قدرت را بر پيگيری اين هدف ترجيح دهد. بديهی است تمام کوشش خود را بکار برد که جبهه را گسترش دهد. اما می خواست که همگان از راه باور به اين هدف در جبهه شرکت کنند. در آن سالهای اول بعد از جنگ جهانی دوم، او نيک می دانست که دو ابر قدرت سر بر آورده اند و امپراطوری انگلستان هنوز از نفس نيفتاده است. پس مبارزه بسی سخت است. خاصه که دو ابر قدرت نوخاسته، ايران مستقل و آزاد و در رشد را، خطری بزرگ برای حفظ بخشهای تحت سلطه خود می دانستند. از اين رو، تا می توانست در حفظ جبهه از خطر اختلاف و انشعاب می کوشيد. تا ۲۸ مرداد ۳۲ و سالهای بعد از آن، اين طور تصور می شد که او توجهی به پا برجا ماندن جبهه نداشته است. اما چون مهر سری از سندها برداشته شد و آنها انتشار يافتند، واقعيتهای بسيار تلخ، آشکار گشتند:
- آقای کاشانی را نامزد نخست وزيری کرده بودند و به راه موافقت با او رفتن مصدق، مانع از رفتن او به کج راهه اختلاف و همدستی با دو قدرت خارجی کودتاچی نشد.
- غير از اين که به مکی و بقائی نيز وعده نخست وزيری داده بودند، انگليسها مأموری به خريدن اين دو گمارده بودند و اين دو بودند که بهائ روی گرداندن از مصدق و دشمنی با نهضت ملی را معين کرده بودند.
- کار خريدن نمايندگان مجلس داشت به انجام می رسيد. هرگاه ۱۰ نماينده ديگر نيز خريداری می شدند، حکومت مصدق از راه استيضاح ساقط می شد و نيازی به کودتا نمی شد تا که، در اين زمان، هم امريکا، از زبان رئيس جمهوری و وزير خارجه ای که کلينتون و خانم آلبرايت بودند و هم از زبان مقامهای انگليسی، بخاطر انجام آن، از مردم ايران پوزش بخواهند.
در «خاطرات و تألمات»، مصدق می نويسد که از خريدن «نمايندگان» مجلس آگاه بوده است. اسناد منتشره از سوی دولت امريکا نيز در باره خريدن نمايندگان مجلس، صريح هستند. در روياروئی با شاهی که به امريکا پيشنهاد می کرد بر ضد حکومت مصدق کودتای نظامی شود و بخشی از جبهه ملی که اينک از سرسپردگان امپراطوری فرتوت نيز پيشی گرفته بودند و نمايندگانی که خريداری می شدند و حزب توده ای که «لبه تيز حمله را بطرف مصدق» گرفته بود و در رأس حکومتی که خزانه اش خالی بود، مصدق چاره را نه در تسليم و استعفاء که در روياروئی ديد. انجام رفراندوم بقصد محروم کردن قدرتهای سلطه جو از مجلس، در عين حال، فراخواندن مردم کشور به صحنه بود. رفراندوم فرصت سخن گفتن مصدق با وجدان همگانی شد.
با وجود کودتا، مصدق تجربه جبهه را رها نکرد. از تجديد فعاليت جبهه شادمان شد و گفت: پيش از اين، تشکيلات سياسی که بوجود آمدند، از ميان رفتند اما جبهه ملی، برغم کودتائی که همه قدرتها در آن شرکت کردند، اينک تجديد فعاليت کرده است. و می دانيم که بر سر سازماندهی جبهه ملی با رهبری آن، اختلاف نظر پيدا کرد. با وجود سرنوشتی که جبهه ملی پيدا کرد، سه تجربه از تجربه های دوران طولانی فعاليت سياسی مصدق، بکار امروز و فردای ايرانيان می آيند:
● وجود عنصر متفوق در يک جبهه و تفوق طلبی اش آفت جبهه است و آن را از ميان می برد. تجربه بعد از کودتای خرداد ۶۰، معلوم کرد که امضای ميثاق و تعهد به اصل «عدم هژمونی»، مانع از تفوق طلبی نمی شود. پيشنهاد او اين بود که جبهه از فراوان حزب های کوچک تشکيل شود به ترتيبی که هيچيک نتواند بر ديگران تفوق جويند و هر يک از آنها بدانند که هرگاه هدفی را رها کنند که استقلال و آزادی است، نفله می شوند بدون اين که به جبهه زيان جبران نکردنی وارد کنند. بدين قرار، بنا بر تجربه، آن سازماندهی که امکان تفوق يک سازمان را بر ديگر سازمانها فراهم نياورد، سازماندهی مطلوب يک جبهه است.
● جبهه ای با هدف استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی، می بايد نقش نيروی محرکه را بازی کند. از لحاظ انديشه راهنما و نيز از نظر عمل سياسی، موضوع کارش حقوق ملی و حقوق انسان و سر و کارش با وجدان همگانی متصل به وجدان تاريخی بايد باشد. از لحاظ عملی اين جبهه می بايد نقش وجدان علمی جامعه را برعهده بگيرد و کار خود را غنا بخشيدن به وجدان همگانی و فعال نگاه داشتن دو وجدان تاريخی و وجدان همگانی نمايد. از لحاظ عملی، می بايد نقش نيروی محرکه را باز کند. يعنی خود را جانشين مردم نکند بلکه مردم را به جنبش همگانی بر انگيزد:
● از زمانی که وجدان همگانی فرمان جنبش را صادر کرد، جبهه می بايد بکوشد جنبش همگانی شود و مانع از آن شود که در يکی از دو محدوده، زندانی بگردد.
و از آنجا که در يک قرن، ايرانيان سه نوبت به جنبش همگانی دست زدند و نتوانستند دولت حقوقمدار بنا کنند، نقش جبهه از زمان پيروزی اوليه به بعد بيشتر می شود. آسيب پذيری آن نيز. زيرا پرداختن به دولت، بنا بر اين که دولت قدرت است و ترک کنندگان اعتياد به قدرتمداری، زود به اعتياد باز می گردند، جبهه می بايد بنای دولت بر اصول استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی را هدف کند. پس می بايد در فراخنای بيرون دولت و درون ايران، بمعنای مستقل از قدرتهای خارجی بماند. از آن پس، برداشتن ستون پايه هائی هدف می شوند که ساخت دولت و نيز نظام اجتماعی قدرتمدار بر آنها استواری می جويند. بنا بر اين،
 تجربه کشورهای شرق اين امکان را به انتقاد کنندگان غرب داده است که بگويند: در شرق، روشنفکران تا که دولت را در اختيار می گيرند، مرام و آرمان را از ياد می برند و استبداد خويش را بر مردم خود برقرار می کنند. اما مصدق و کم شمار سياستمداران و انديشه ورزان، بنده قدرت نگشتند و در هر مقام، با استبداد وابسته مبارزه کردند. بهنگام انقلاب ۵۷، انتظار می رفت آقای خمينی، با داشتن مقام مرجعيت دينی، بنده قدرت نگردد اما او و دستياران «روحانی » او بنده قدرت شدند. از اين رو، نسل امروز، بيش از نسلی که در انقلاب ۵۷ شرکت کرد، نياز دارد استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی را هدفی ديرپا شناسد و در پيدايش بديلی شرکت کند که به اعتياد به قدرتمداری و يا اطاعت از قدرت بازنگردد.

 نيروهای مسلح و نقش آنها در بازيافتن استقلال و آزادی:
مصدق، مردی که به يمن سربرداشتن ايرانيان از سينه خفت، رهبری نهضت ملی ايران را جست و تجسم غرور ملی گشت، مردی که بگاه مرگ، احساس ايرانيان اين بود که در دوره حکومت او بوده است، که از ايرانی بودن خويش احساس غرور کرده اند، نيک می دانست و با تمام توان می کوشيد که نيروهای مسلح يک کشور می بايد خود را تحت فرمان ملت خويش بدانند و مظهر غرور ملی بشوند تا که بجای ايفای نقش ستون فقرات استبداد وابسته، مظهر غرور ملی و مدافع استقلال کشور بگردند. هرگاه نيروهای مسلح آلت فعل استبداد وابسته بگردند، در ملت، احساس توانائی و غرور، جای به احساس ناتوانی و خفت می سپارد. نيروی مسلح عامل ناتوانی و خفت ملت خود، بمثابه عامل سلطه بيگانه و حاکميت استبداديان نمی تواند احساس خواری نکند. ۲۸ مرداد و سرانجامی که ارتش در انقلاب ايران پيدا کرد و، پس از آن، حيثيت و غروری که ارتش، بهنگام دفاع از وطن باز جست، به نيروهای مسلح اين قاعده رامی آموزد: هرگاه نيروهای مسلح آلت فعل استبداد وابسته نشوند، اجازه نمی دهند آنها را بر ضد ملتی که استقلال و آزادی خويش را مطالبه می کند، بکار برند. چرا که نخست افراد نيروی مسلح می بايد خويشتن را تا حد سلاح که بکار می برند، ناچيز کنند تا که آلت سرکوب مردم شوند. پس هرگاه بدانند تا خوار نشوند، وسيله خوارکردن نمی شوند، هرگاه بدانند کسانی بعنوان پاسدار استقلال کشور و انقلاب، قبول خدمت کرده اند و بر ضد مردم بکار می روند، احساس غرور انسانی را گم می کنند، هرگز به خفت آلت فعل استبداد وابسته شدن تن نمی دهند و بر سر راه ملتی در جنبش برای بازيافت سه حق استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی قرار نمی گيرند .
و به يمن ملی شدن صنعت نفت ايران، در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، روز مردم ايران نو شد. مصدق اميد و بلکه يقين داشت که ايرانيان نهضت ملی ايران را آن قدر دنبال می کنند تا آن را به نتيجه رسانند. فرصت انقلاب ايران برای تحقق بخشيدن به استقلال و آزادی را نيز قدرت طلبان از دست مردم ايران بدر بردند. اما تجربه رها نشد و مبارزه ادامه يافت تا که مردم ايران، در سال ۱۳۸۸، به جنبش روی آوردند. اميدوار باشيم و بکوشيم جنبش تا تحقق اصول راهنمائی جنبشهای بزرگ مردم ايران، ادامه يابد و روز ايران نوروز بشود. اميدوار باشيم و بکوشيم سال ۱۳۸۹ نيز سال ادامه جنبش و بسا سال پيروزی آن و ايران سرزمين استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی بگردد.

امسال در سیزده بدر با سبزی سبزهایمان به دامان سبز طبیعت می رویم تا نشان دهیم که سبزه سبزیم

مراسم زیبا و جهان پست سیزده بدر نزدیک است.روزی که سبزیمان را در دست می گیریم و به دشت و دمن می رویم شادیمان را با هموطنانمان تقسیم می کنیم و همه با هم و در کنار هم سبز می شویم چرا که سبز شدن را نیکو دیده ایم وبر آن باور مندیم ...سبز می شویم اگر چه در این سبز شدن یاران و همراهانی را از دست داده ایم اما یادشان را همواره نگه می داریم.سیزده بدر نزدیک است .روزی که آموخته ایم سبز شدن را نمایان سازیم .به همه نشان دهیم سبزه هایمان را .ما سبز شدن را عادت خود کرده ایم و این عادت را در هر مکان و زمانی باید نشان دهیم.این روز را مقدس می شماریم و زیباتر سبز می کنیم.سیزده بدر را فرخنده باد

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

میرحسین موسوی: سال آینده سال استقامت بر اهداف جنبش سبز است


در پی ممانعت دولت دهم از برگزاری کنگره دوازدهم جبهه مشارکت اعضای شورای مرکزی و دفتر سیاسی و تعدادی از جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی با مهندس میرحسین موسوی دیدار و تبادل نظر کردند.

به گزارش نوروز، متن کامل سخنان مهندس موسوی در این دیدار به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

تشکر می‌کنم از حضور دوستان. شرایط ویژه و خاصی در کشور حکمفرماست . خیلی خوشحال می‌شدم که دوستان دیگر به ویژه دوستانی که در بند هستند امثال آقای میردامادی در این جمع بودند و از محضرشان استفاده می‌کردیم. شرایط کشور را شما که یک حزب سیاسی هستید بهتر می‌دانید. محدودیت‌هایی که برای حزب مشارکت است خودتان می‌دانید. معمولا درکشورها باید از فعالیت احزاب و تشکیلات استقبال شود تا مشکلات کشور را از طریق آنها پیگیری و با تکیه بر خرد جمعی حل و فصل کنند. در واقع تشکل‌های غیردولتی و احزاب رابط مردم و دولت هستند و به این طریق از هیبت دولت در برابر مردم می‌کاهند علاوه بر اینکه بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی – اجتماعی و... از این طریق انجام می‌شود. و یکی از نشانه‌ها و شاخص‌های توسعه‌یافتگی و پیشرفت کشورها وجود همین تشکیلات و نهادهای مدنی غیردولتی است، حتی در کشورهایی که نظم و نسقی دارند وجود این‌ها ضروری است چون بسیاری از فعالیت‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از طریق این نهادهای مدنی انجام می‌گیرد در واقع وجود تشکل‌ها در بین مردم باعث پیشرفت مردم می‌شود، و جامعه توده‌وار هرگز رشد مناسبی ندارد.

این مساله در کشور ما هم بی‌ریشه نیست و از قدیم مشابه این‌گونه نهادها در جامعه ما وجود داشته و تشکل‌های کوچک محله‌ای داشته‌ایم و همین ها جامعه ما را حفظ کرده است. بطور نمونه می توان به بافت و ساختار شهر کاشان اشاره کرد که در درون محلاتش نهادهایی این‌گونه وجود داشته و همین‌ها موجبات حفظ و رشد این شهر را فراهم آورده و این نهادها از طریق صدقات جاریه تامین مالی می‌شده است یا وجود هیئت‌ها نمونه دیگری است، در جامعه مدرن وجود این نهادها به لحاظ شکل و محتوا گسترده‌تر شده و اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده تا به تشکیلات سیاسی رسیده است.

قانون اساسی ما در مورد حق تشکیل اجتماعات و احزاب و تشکل‌ها صراحت و تاکید دارد. غفلتی که هست اینکه برخی فکر می‌کنند این‌گونه تشکیلات تحفه‌ای است که از طرف دولت به مردم داده شده است. اشکال کار این است که فکر می‌کنیم این تشکلات باید توسط دولت ساخته و به مردم تحویل داده شود، در حالی که این یک خواست اجتماعی است و مردمی بودن آن باعث سلامت جامعه می‌شود، و دولت نباید مانع فعالیت آنها شود. مردم اگر تحت فشار نباشند و این تشکلات مردمی امکان فعالیت داشته باشند لازم نیست مردم به خیابان‌ها بیایند و اگر در خیابان‌ها هم حق انها پایمال نشود و خشونت اعمال نشود مردم آرامش خود را حفظ می‌کنند. متاسفانه در این نه ماه تمام این مسائل زیر پا گذاشته شده و بیشترین خسارت متوجه مردم شده است به خاطر خشونت بسیار زیاد خیابانی. این وضعیتی که با آن روبرو هستیم و وضعیتی که حزب مشارکت دارد خود دلیل اعتراض مردم است و اگر به خواست و حقوق مردم شود دلیلی وجود ندارد که مردم به خیابان‌ها بیایند یا به سمت شعارهای تند بروند. مردم به دنبال استیفای حقوق خودشان هستند و آنچه در این نه ماه اتفاق افتاده است ناشی از هجمه و هجوم نیروهای دولتی به مردم بوده و آنها از این ناحیه خسارت بسیار دیده‌اند.

اوج حضور مردم راهپیمایی در روز ۲۵ خرداد بود که باید تاکید و تکرار زیادی روی آن کرد و نگذاشت به فراموشی سپرده شود، نوع اجتماع و حرکت مردم در آن روز نشانگر نظم و نشاط و مراقبت بود و مردم مراقب شعارهای خود و مواطی همدیگر بودند و متاسفانه آن حادثه تلخی که در انتها رخ داد آن روز پرشکوه را تلخ کرد اما باید بیش از این به این واقعه و روز پرداخت تا ماهیت مردمی و سبز این جنبش برای همگان و آیندگان روشن شود. نوشتن مقالات متعدد در مورد ۲۵ خرداد می‌تواند باعث شود که ماهیت جنبش و سرچشمه‌های آن شناسایی و بر آنها تاکید شود. خوشبختانه این تفکر همچنان در بین مردم باقی مانده و مردم در سطوح مختلف به آن عمق داده‌اند. و به رغم اتفاقات تلخی که در این نه ماه رخ داده است روحیه مردم همانند آن روز حفظ و وجه مسالمت‌آمیز و مدنی جنبش برجسته شده و عمق گرفته است.

البته این جنبش فراز و نشیب‌هایی داشته اما همه لازمه جریان است و باید هوشیارانه با آنها روبرو شویم، مخالفان این جریان با اتهامات و برچسب زدن‌ها تلاش کردند سران و متفکران این جریان و از جمله اعضای مشارکت را به جاهایی بچسبانند که مردم نمی‌پسندند، البته در این مسیر جنبش افت و خیزها و فشارهایی بوده، که ازجمله حزب مشارکت در معرض بیشترین فشارها بوده و نسبت‌هایی به آن داده شده که نادرست و ناروا بوده است و ملت هم آن را نمی‌پذیرد، و ما نباید در مقابل این تهمت‌ها و بی‌اخلاقی‌ها حالت انفعالی بگیریم و باید تعادل خودمان را در هر لحظه و نقطه‌ای در مقابل فشارها حفظ کنیم. بنده در یکی از مصاحبه‌ها این را مطرح کردم که گروهی می‌گفتند مشروطه باعث خوشحالی انگلیس بوده، و از قول مرحوم آخوند خراسانی گفتم که هر کاری ما بکنیم ممکن است روس‌ها یا انگلیسی‌ها اظهار خوشحالی کنند و اگر این‌طور باشد پس ما نباید کاری بکنیم؟ نه، ما باید رفتار خود را به گونه‌ای تنظیم کنیم که درست باشد و به این اتهامات توجه نکنیم. ما نباید بر اساس خوش‌حالی و بدحالی بقیه کارها و برنامه‌های خود را تنظیم کنیم، ما باید کار خود را بکنیم.

بخشی ار این تخریب‌ها برای این است که ما را به انفعال دچار کنند و بخشی برای این‌که بین ما و مردم فاصله ایجاد کنند و نسبت به ما بدبینشان کنند. ما نباید نسبت به این‌گونه مسائل و تهمت‌ها و تحلیل‌ها منفعل باشیم. اخیرا نشریه‌ای در نوشته‌ای حزب مشارکت و آقای خاتمی و... را با اوباما و ریگی به هم وصل کرده و نتایجی گرفته است عجیب و لابد این‌گونه می‌خواهند برخی‌ها را توجیه کنند که این‌ها ریشه در خارج دارند و... اما ما باید روی اصول خودمان حرکت کنیم و در دام این‌ها نیفتیم و در عین حال که روی حفظ اصول و استقلال خود پافشاری می‌کنیم، نباید تعادل خود را از دست دهیم و دچار افراط و تفریط شویم. ما می‌خواهیم روابط خارجی را با توجه به مصالح خویش پیش ببریم، نه این‌که در هر سخنرانی برای خود کلی دشمن بتراشیم و یک دوست برای خود باقی نگذاریم. نباید این همه ماجراجویی کرد. یکی از نعمت‌هایی که انقلاب اسلامی برای ما آورده است استقلال ماست و ما نباید این را از دست بدهیم. البته ما مسائلی با جهان خارج داریم، با آمریکا و اروپا، اما روابط خارجی‌مان را باید به‌گونه‌ای شکل دهیم که در جهت تامین منافع و امنیت ملی و حفظ تمامیت ارضی و رشد و توسعه کشور باشد و سیاست خارجی ما نباید ماجراجویانه و تنش‌زا باشد و ما دوستان قابل اطمینان و همراهی در شرایط سخت نداشته باشیم. ما نباید این حالت تعادل را چون زیر فشار هستیم از دست بدهیم. حقیقت این است که در چند سال اخیر مدام از حربه ارتباط با بیگانه برای انفعال و سرکوب مردم و نیروهای متفکر جامعه استفاده شده و این باید روشن شود.

اطلاعات رسیده به ما می‌گوید که مخالفان راجع به وقایع و جریانات پس از انتخابات یک افسانه ساخته‌اند و ظاهرا خودشان هم این افسانه را باور کرده‌اند و افراد و احزاب را با قلب اطلاعات در جایگاه‌هایی که می‌خواهند می‌نشانند، در این داستان برای هر کس و هر حزب یک نقش قائلند، یک تصویری از حرکت‌های مردمی و جنبش می‌سازند اما همه ابعاد این افسانه باید باز و شکافته شود. تصویری از ماهیت جنبش سبز و حرکت مردم ساخته‌اند که نادرست است و البته می‌خواهند از این تصویر ساخته شده برای توجیه مراجع و روحانیون و متدینین و... استفاده کنند و در این تصویر نقشی هم برای احزاب و گروه‌ها قائلند که این‌ها را وابسته به خارج نشان دهند. در برگه‌های تبلیغاتی که روز ۲۲ بهمن توزیع می‌شد تحلیلی بر همین مضمون ارائه شده بود و این نشان می‌دهد که این‌گونه تحلیل‌ها پشتوانه در برخی جاها دارد.

این کارها و رفتارها مبتنی بر تحلیل‌هایی است که در پس پرده انجام می‌دهند و علاوه بر این یک باور نسبت به دورغ‌هایی که گفته‌اند و داستان‌هایی که گفته‌اند در ذهنشان به وجود آمده است. آنچه ما باید انجام دهیم اینکه تلاش کنیم نشان دهیم که این حرکت و جنبش یقینا وابسته به بیگانه نیست، منافاتی با دین ندارد، در راستای زنده کردن قانون اساسی و احیای اسلام رحمانی است. ما باید ریشه‌های حرکت مردم و جنبش سبز را نشان دهیم و این‌که ریشه این حرکت در انقلاب اسلامی و حتی قبل از آن در جنبش مشروطیت است و این حرکت مخالف با اسلام نیست و برآمده از باورهای دینی مردم و ظلم ستیزی آنهاست. برآمده از قانون اساسی ماست که میراث گران‌سنگ انقلاب و خون‌بهای هزاران هزار شهید است. این میثاق ملی مجموعه و منظومه‌ای بهم پیوسته از اصول است که با هم معنا دارد و مردم به این مجموعه رای داده‌اند و همه آن‌ها باید با هم اجرا شود نه این‌که بخشی از آن را برداریم و سوءاستفاده کنیم و به بخش‌های دیگر هیچ توجهی نکنیم. مردم به همه این اصول رای داده‌اند و همه آن را میثاق می‌دانند و هر نوع کم‌رنگ کردن بخشی از اصول لطمه‌های بزرگی را در پی دارد. جلوگیری از برگزاری کنگره یک حزب قانونی قطعا لطمه به این قانون و میثاق است، خراشی بر این میثاق ملی و صورت نظام است و همه این‌ها باید برای مردم توضیح داده شود.در این شرایط همه ما باید باید از تکیه بر نخبه‌ها فراتر رویم و به گروه‌های مرجع دیگر و تاثیرگذار جامعه متوجه شویم، باید به سمت معلمان، کارگران و اقشار مختلف برویم و مسائل را برای آن‌ها توضیح دهیم و اگر فراگیری هرچه بیشتر امواج حق‌خواهی را می‌خواهیم باید این ندا به گوش همه اقشار جامعه برسد.

نکته دیگر استفاده از روحیه مذهبی مردم است و باید به گرایش مذهبی مردم توجه تام داشت. ما همه مذهبی هستیم، اما صرف این‌که مذهبی هستیم کافی نیست، تبلیغات پرشدتی که در جامعه به راه انداخته‌اند برخی‌ها را دچار تردید کرده است به طوری که گاهی من با برخی افراد روحانی و مذهبی که به خوبی من را می‌شناسند صحبت می‌کنم گمان می‌کنند که پشت پرده اتفاقاتی افتاده و ما تغییر کرده‌ایم، اما وقتی با آنها صحبت می‌کنم و توضیح می‌دهم آرام می‌شوند. ما باید مردم را توجیه کنیم که این‌گونه نیست و این‌ها دروغ و تهمت‌هایی بیش نیست.

ارتباط با مراجع و روحانیت باید بیشتر و قوی‌تر شود، حداقل با آن بخشی که آمادگی ذهنی دارد و دلسوز است. باید آن‌ها را با اهداف جنبش آشناتر و نزدیک‌تر کرد، در راهپیمایی‌ها هم بعضی از روحانیون شرکت می‌کنند ولی باز هم لازم است که این ارتباطات بیشتر شود. این می‌تواند خنثی‌کننده افسانه آن‌ها باشد. در ذهن مردمی که اطلاعاتی ندارند بعضا این افسانه می‌نشیند. اگر جنبش بخواهد پیش برود و عقبگرد نداشته باشد باید دامنه اهدافش را در بین مردم توسعه داد، هم در میان اقشار مختلف مردم و هم در شهرهای مختلف، باید مسائل اقتصادی را برای مردم توضیح داد، باید به مردم نشان دهیم که برای کم شدن فشار اقتصادی، برای ثبات زندگی، برای کاهش طلاق و بسیاری مشکلات دیگر و کاهش آسیب‌های اجتماعی باید به اصول قانون اساسی برگشت. این را مردم باید حس کنند. نباید حس کنند این جنبش فقط در رای مردم خلاصه شده است و تنها خشم ناشی از پایمال شدن رایشان است. باید ایران پیشرفته و سعادتمند را با اهداف جنبش پیوند دهیم و یکی کنیم و به مردم نشان دهیم.

سال آینده سال صبر و استقامت ماست و نبودن دوستانی امثال آقای میردامادی در میان ما خسارت است اما در بند بودن همین‌ها اثراتی دارد که قابل مشاهده است. به نظرم زندان دیگر خاصیت و اثر خود را در مقابله با جنبش سبز از دست داده است. بارها در این هشت نه ماه گذشته فرصت‌هایی پیدا شده که دعا می‌کردم این‌ها زندانی‌ها را آزاد کنند، روزنامه‌ها را آزاد کنند، اما این‌گونه نشد و مدیریت این تحولات انجام نشد. قطعا اگر روزنامه‌ها و رسانه‌های کشور محدود نبودند اقبال مردم به رسانه‌های خارجی کمتر می‌شد. اگر این‌ها تدبیر داشته باشند راه حل مسائل و مشکلات کشور از لشکرکشی و پادگانی کردن جامعه نمی‌گذرد، راه حل در آزادی‌های قانونی است. اگر روزنامه‌ها را نبسته بودند، اگر محدودیت ایجاد نکرده بودند، اگر فضا را کمی باز گذاشته بودند، مردم خیابان‌ها را خالی می‌کردند، اگر این آزادی‌های حداقلی را داده بودند هم دولت قوی‌تر بود هم مجلس و در مجموع ارکان قوی‌تری داشتیم. البته این آزادی‌ها برای صاحبان قدرت محدودیت ایجاد می‌کند اما این به نفع نظام و کشور است و ارکان نظام هم در سطح ملی و بین‌المللی قدرتمندتر می‌شوند.

این ناراحت‌کننده است که قوه قضاییه که قرار بود مستقل باشد و هیچ کس نتواند برآن اعمال نظر کند، اکنون چنین وضعی داشته باشد که اطلاعات و سپاه به او دستور دهند که کی را بگیر، کی را آزاد کن، فلان حکم را بده... در اوایل انقلاب شورای عالی قضایی برای همین تشکیل شد که کسی نتواند به قوه قضائیه دستور دهد و متاسفانه این وضعیت تغییر کرد. نه این‌که قاضی دلسوز نداشته باشیم و اتفاقا همان قاضی‌های دلسوز و شریف بیشتر این ظلم را لمس می‌کنند و رنج می‌برند. قضات شریف و دلسوز زیادی در این قوه وجود دارند اما بازتاب بیرونی این‌گونه نیست. به هرحال امیدواریم چرخشی در راستای اهداف جمهوری اسلامی در مجموعه حاکم ایجاد شود. و در خود نظام و حکومت چرخشی متناسب با قانون اساسی در اداره امور ایجاد شود و فضای آزادی به وجود آید تا در سایه آن مسائل و مشکلات کشور و بحران حادث حل شود.

احساس من نسبت به آینده این است که حرکتی که آغاز شده برگشت‌ناپذیر است، ما هیچ وقت به یک سال گذشته بر نخواهیم گشت، این تغییر ایده‌ها را باید غنیمت شمرد. من به آینده بسیار امیدوارم، باید به مردم صبر و امید را منتقل کرد، صبر در معنای ایمانی آن، این جنبش چیزی برای خود نمی‌خواهد، آزادی و بهروزی و سعادت و پیشرفت مردم را می‌خواهد و قطعا به آن دست خواهد یافت. حرکت بعد از انتخابات و خود انتخابات مردم را به حقوقشان آگاه کرد، باید مردم را به صبر و استقامت دعوت کرد، سال آینده را باید سال صبر و استقامت بدانیم و بنامیم. سال استقامت بر اهداف جنبش سبز تا به نتیجه رسیدن.


در ابتدای این دیدار آقای کاشفی مسئول ستاد برگزاری کنگره مشارکت گزارشی از اقدامات انجام شده برای برپایی این کنگره و ممانعتی که از سوی وزارت کشور و اطلاعات در این باره به عمل آمد، داد و با یادبودی از اعضای در بند مشارکت و دیگرافرادی که به دلیل همراهی با جنبش سبز در زندان بسر می‌برند و آرزوی آزادی همگی آن‌ها در آستانه نوروز و سال جدید، از مهندس موسوی به واسطه پایداری و همراهی‌اش با جنبش سبز تشکر و قدردانی کرد و از او خواست همچون گذشته در نیروبخشی و خط‌دهی یاری‌گر افراد و گروه‌های جنبش باشد. پس از سخنان مهندس موسوی نیز افراد حاضر به بیان نظرات و دیدگاه‌های خود درباره شرایط حادث و این‌که برای پیشبرد و موفقیت هرچه بیشتر جنبش سبز چه باید کرد به بحث و تبادل نطر با مهندس پرداختند و همگی بر این موضوع توافق داشتند که سال آینده به‌دلیل مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بین‌المللی سالی سرنوشت‌ساز برای کشور به شمار می‌رود و باید آن را سال صبر و استقامت برای پیروزی جنبش سبز قلمداد کرد

چهارشنبه سوری ایران

Student activist flees Iran to escape jail sentence

Student activist flees Iran to escape jail sentence

Student activist Ali Kanturi has jumped bail and fled Iran after a two-year struggle against his country's legal system.

Ali Kanturi says he was tortured and beaten into making a confession
Last month he learned that he had been sentenced to 15 years in jail after being found guilty of abduction and extortion. His lawyer describes the charges as "astonishing" and Kanturi says he is innocent.
He had already been given a 32-month jail term for the lesser charge of acting against national security. The BBC's Persian language service caught up with Kanturi the day after he reached the city of Van, in eastern Turkey.
When my lawyer told me I'd been sentenced to 15 years in jail, my head began to swim. Then my family rang saying the order to carry out the other court decision [the 32-month term] had also arrived.
So, it suddenly became clear they were going to imprison me for both sentences. I realised I should leave. With the charges they'd brought against me, I had no other option.
I fled across the border to Turkey.
I can't tell you all the details of my escape, but what I can say is that a man whose number I'd been given met me in Urmia, an Iranian city near the Turkish border.
He took charge of me and four others whose language I didn't understand. Apparently they were Bangladeshis.
We approached the border and stayed in a border village for three days. Then we crossed over and spent three more days on the Turkish side of the border.
We spent the week in very difficult conditions in rough, mountainous terrain. Then, I came here to the city of Van in eastern Turkey.
Arrest and beatings
It all started two years ago. I think I was first arrested on 12 January 2008. They took me to Chubindar prison in Qazvin province [west of Tehran] and from there to a detention centre.
It was like I'd been taken to the end of the world. I was charged with acting against national security.
In reality, I had been involved with a student group campaigning for social and civil rights.
I had also started a non-governmental organisation in Qazvin to campaign against drug addiction.
After a few days in the detention centre, the situation got even worse.
They made further allegations against me that I'm too ashamed to mention, accompanied by a range of medieval tortures: beatings and confining me in a tiny cell.
They put me under such pressure that I finally signed a confession. That was the worst part of it.
Finally I was sentenced to 15 years in prison for alleged abduction and extortion, separate to the 32 months for my supposed actions against the state.
I have managed to escape with my life. I've only just got to Turkey, so I have no specific plans for the future.
The most important thing for me is to stay safe. I think I will introduce myself to the legal authorities to find out what I should do next.
But in view of the problems I've heard from other people, who have received unwelcome calls from Iran, I don't feel very safe even here.

۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

فرهنگ > سینما - عباس کیارستمی، سینماگر سرشناس در واکنش به دستگیری جعفر پناهی، فیلمساز نامه‌ای نوشت که نسخه ای از آن در اختیار خبرآنلاین قرار گرفت.

فرهنگ > سینما - عباس کیارستمی، سینماگر سرشناس در واکنش به دستگیری جعفر پناهی، فیلمساز نامه‌ای نوشت که نسخه ای از آن در اختیار خبرآنلاین قرار گرفت.
به گزارش خبرآنلاین، در ابتدای این نامه آمده است: «نمی‌دانم این نامه را خطاب به چه کسانی می‌نویسم، اما می‌دانم چرا می‌نویسم و باور دارم که نوشتن آن در این وضعیت ضروری و اجتناب‌ناپذیر است، چرا که دو فیلمساز ایرانی، دو فیلمساز وابسته به جریان سینمای مستقل ایران در بندند.»

در ادامه این متن آمده: «به عنوان یک فیلمساز، از همین جریان سینمای مستقل، سال‌هاست که دیگر امیدی به نمایش فیلم‌هایم در کشورم ندارم و سال‌هاست که با ساختن فیلم‌های شخصی و کم‌هزینه، به کمک و همراهی وزارت ارشاد به عنوان متولی سینمای ایران چشم امید ندارم. من برای گذران زندگی به عکاسی روی آورده‌ام و از درآمد آن، فیلم‌های کوچک و کم‌هزینه می‌سازم و به پخش غیرقانونی نسخه‌های تکثیرشده فیلم‌هایم اعتراضی نمی‌کنم چرا که این تنها راه ارتباط من با مخاطبان هموطنم است.»

او با اشاره به دیدگاه موجود در وزارت ارشاد در مورد فیلم هایش اظهار داشته است: «دیگر سال‌هاست حتی به این بی‌توجهی وزارت ارشاد و مسوولان سینمایی اعتراض هم نمی‌کنم، حتی اگر نپذیریم که سال‌هاست مسوولان سینمایی کشور به عنوان بازوی فرهنگی دولت بین فیلمسازان خودی و غیرخودی فرق می‌گذارند، براین باورم که آنها به هیچ روی به سینمای مستقل عنایتی ندارند. این گناه ما نیست که فیلم سازیم و تنها از طریق فیلمسازی است که می‌توانیم زندگی کنیم. این نه فقط یک انتخاب که برای ما یک ضرورت حیاتی است. من برای حل این مشکل راه‌حل‌های خود را یافته‌ام. بی‌حمایت‌های مرسوم و رایج که غالب اهل سینما در ایران از آن بهره‌مند هستند، فیلم‌های مستقل و کوچک خود را می‌سازم و به این دلخوشم که نام و اعتباری برای کشورم و مردمی که دوستشان دارم کسب می‌کنم و تنها ضرورت کار‌کردن است که فیلمی در خارج از کشورم می‌سازم که در نهایت سلیقه یا انتخاب من نیست.»

کیارستمی با اشاره به وضعیت جعفر پناهی در ادامه این متن آورده است: «اما جعفر پناهی و دیگران سال‌هاست می‌کوشند تا از نهاد‌های رسمی و دولتی یاری بجویند و راه‌های رفته و شکست‌خورده را بارها می‌آزمایند و هم‌چنان به در بسته می‌خورند. او نیز سال‌هاست به امید نمایش عمومی فیلم‌هایش و به امید همراهی و مساعدت قانونی نهادهای مسوول سینما در ایران به‌دنبال یافتن راه‌حل‌های است. او هنوز باور دارد به خاطر اعتباری که فیلم‌هایش برای کشورش به ارمغان آورده است،می‌تواند راه‌حل‌های قانونی بطلبد.»

کارگردان صاحب نخل طلای کن اظهار داشته: «مسوولیت آنچه که بر جعفر پناهی رفته است و برسر همه جعفر پناهی‌ها به‌طور مستقیم بر عهده‌ وزارت ارشاد است. اگر خبط و خطایی از او سر زده مسوولیت آن متوجه سوء‌ مدیریت و سیاست غلط مسوولین سینمایی وزارت ارشاد است که آن‌چنان راه‌ها را بسته‌اند که راهی دیگر جز این باقی نمانده است که برای ساخت فیلم این چنین خود را به مخاطره بیاندازد. او هم از طریق سینما زندگی می‌کند. فیلمسازی برای او ضرورتی حیاتی است. او باید خود را بیان کند و انتظار داشته باشد که نهادهای مسوول سینما سدها و موانع موجود را از پیش پای او بردارند نه آن‌که خود به بزرگترین مانع تبدیل شوند.»

در ادامه این نامه آمده: «شاید مسوولین وزارت ارشاد امروز نتوانند کمکی موثر در حل مشکل جعفر پناهی باشند، ولی باید بدانند که مسوولیت عواقب وخیم و بازتاب زشت و غیرفرهنگی جهانی آن متوجه مدیریت سوء و سیاست‌های غلط این ارگان در همه‌ی این سال‌هاست.من شاید مدافع شیوه‌های تند و جنجالی جعفر پناهی نباشم، اما می‌دانم آنچه او را به این بند انداخته نه یک انتخاب که یک اجبار ناگزیر بوده است. او چوب مسوولانی را می‌خورد که طی همه این سال‌ها راه را بر او بسته‌اند و تنها کوره راه‌ها و راه‌حل‌های انحرافی و گاه حتی بیراهه‌ها را بازگذاشته‌اند. مشکل جعفر پناهی سرانجام حل خواهد شد، اما کم نیستند جوانانی که اکنون هنر سینما را به عنوان شیوه‌ی بیان و راه زندگی خود برگزیده‌اند. اینجاست که وظیفه‌ی دولت و وزارت ارشاد به عنوان بازوی اجرایی و فرهنگی دولت خطیرتر می‌شود، چرا که با گروه عظیمی از جوانانی روبه‌رو است که می‌خواهند مستقل و به دور از تکلف‌های اداری، موانع رسمی و تبعیض‌های موجود فیلم بسازند.»

این نامه چنین پایان می یابد: «جعفر پناهی و محمد رسول اف دو فیلمساز سینمای مستقل ایران هستند. سینمایی که در ربع قرن حاضر به عنوان مهم‌ترین عامل فرهنگی نام این کشور را در جهان پرآوازه کرده است آنان به کلیت فرهنگ جهان تعلق دارند. آنان بخشی از فرهنگ سینمای بین‌المللی هستند. آزادی آنان را از بند آرزو می‌کنم و با توجه به آنکه می‌دانم آرزوی محال آرزوی محال نیست، آرزوی قلبی من این است که دیگر هنرمندی به‌خاطر هنر در این سرزمین در هیچ‌بندی نباشد و دیگر سینمای جوان و مستقل ایران با موانع، بی‌عنایتی‌ها و تبعیض‌ها روبه‌رو نباشد. این مسوولیت شماست و تعریف غایی و نهایت موجودیت شما.»

به آتش كشيدن مركز بسيج در پارك بهارستان (گزارش تكميلي درگيري پارك بهارستان)

جوانان دلير تهران مركز بسيج در پارك بهارستان واقع در منطقه وحيديه را به آتش كشيدند . اين مركز از جمله مراكز سركوب و آزار جوانان منطقه بود كه امروز به سزاي اعمالش رسيد . همچنين نيروي انتظامي در مقابل تهاجم جوانان به سمت پارك عقب نشيني كرده وكليه جواناني كه در داخل اين پارك به محاصره افتاده بودند پيروزمندانه به ساير جوانان در بيرون پيوستند و همگي مشغول شعار عليه خامنه اي و تهاجم به نيروي انتظامي هستند .

اعتراض سراسری و گسترده‌ مردم ایران به حکومت زور در شب چهار شنبه سوری

جشن چهار شنبه سوری امسال اکثر شهرهای ایران صحنه اعتراض مردم به دولت کودتا بود. بر اساس گزارشات و فیلمهای بسیاری که در اینترنت از تجمعات اعتراض آمیز مردم شهرهای مختلف منتشر شده مراسم چهارشنبه سوری یکی‌ از گسترده‌ترین اعتراضات مردم ایران به تقلب در انتخابات و جنایات پس از آن بود.

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

خیانت های اقتصادی احمدی نژاد به مردم ایران به زبانی ساده

پنج سال از روی کار آمدن احمدی نژاد با شعار آوردن پول نفت بر سر سفره های مردم می گذرد. در حالی که ایران یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا است، در حالی که قیمت نفت در زمان احمدی نژاد بالاترین در طول تاریخ بوده است، اما مردم ایران از فقر شدید رنج میبرند، به صورت خلاصه می خواهیم بررسی کنیم که عمکرد اقتصادی احمدی نژاد چه بوده است:
رئوس خیانت های احمدی نژاد :
مهمترین خیانت احمدی نژاد ایجاد بحران بین المللی است که در نتیجه آن وضع اقتصادی مردم به این وضع فجیع درآمده است.دو بحران توسط احمدی نژاد ایجاد شده است:
الف-) ایران در منطقه از دو گروه تروریستی حزب الله و حماس حمایت می کند خود مردم فلسطین و لبنان نیز از دو گروه یاد شده متنفر هستند و معتقدند این گروه های تروریستی یاده شده بشدت فاسد بوده و فقط بدلیل منافع خودشان از ایجاد صلح با اسراییل جلوگیری می کنند. بدلیل حمایت ایران از گروه تروریستی فوق، تمام کشورهای پیشرفته و متمدن دنیا با دولت ایران اختلاف دارند.
ب-) ایجاد بحران هسته ای و پیگری ساخت بمب اتم که تحریم های بین المللی را برای ایران به همراه داشته است.
بابت دو بحران یاد شده ، مردم ایران ضررهای زیر را متحمل شده اند:
یک- دولت روسیه در عوض حمایت از ایران، سهم ایران را در منابع نفتی و گازی دریای خزر از پنجاه درصد طبق قرارداد سال 1949 به یازده درصد کاهش داده است. با توجه به اینکه تاکنون بیش از پنجاه میلیارد بشکه نفت در میادین نفتی دریای خزر کشف شده است، این به معنی از دست رفتن بیست میلیارد بشکه نفت از ثروت مردم ایران است که به رقم افسانه ای دوهزار میلیارد دلار(دو تریلیون دلار) می رسد. این به معنی 30000دلار یا سی میلیون تومان پول از جیب هر ایرانی است.
دو- به دلیل بحران های فوق، شورای امنیت، تحریم های زیر را برای ایران در نظر گرفته است، و ما ضررهای زیر را متحمل شده ایم:
الف- علی رغم اینکه ایران بهترین موقعیت جغرافیایی را برای سرمایه گذاری دارد، اما به دلیل تحریم و ایجاد بحران های بین المللی توسط احمدی نژاد، هیچ شرکت خارجی در ایران سرمایه گذاری نمی کند. لذا در میادین مشترک نفتی با کشورهای همسایه چون قطر ، آنها مشغول استخراج هستند و سهم ما را نیز آنها می فروشند. میلیاردها دلار از ثروت کشور ها در حال تاراج به این شیوه است.
ب- به دلیل نبود سرمایه گذاری خارجی در صنعت نفت و گاز و از طرفی چون شرکت های صاحب تکنولوژی به دلیل تحریم حاضر به انجام کار در ایران نیستند، بهره وری ما برای استخراج نفت بسیار پایین آمده است و میلیاردها بشکه نفت برای همیشه در اعماق چاه ها باقی می ماند. ضریب برداشت نفت در ایران 24 درصد است در حالی که در نروژ ای نرقم 65 % است ، یعنی ما دو برابر نفتی که صادر می کنیم، را نابود می کنیم.این به معنی از دست دادن نه هزار میلیارد دلار پول است. (عصر ایران – یک اسفند به نقل از رییس پژوهش نفت ایران)
ج- به دلیل تحریم های بانکی بین المللی ما برای صادرات و واردات، ناچار هستیم از بانک های کشورهای ثالث استفاده کنیم که برای کشورما هزینه ای حدود ده درصد به همراه دارد. یعنی 10% تمام صادرات و واردات کشور را باید به یک کشور ثالث مانند امارات برای استفاده از سیستم بانکی آنها، باج بدهیم، یعنی رقمی حدود بیست میلیارد دلار در سال!
د-سالیانه بیش از 180000نفر از متخصصین تحصیل کرده ایرانی به دلیل نبود امنیت و فرصت شغلی از ایران فرار می کنند که طبق امار صندوق بین المللی پول، به معنی از دست دادن پنجاه میلیارد دلار پول است.در حالی که اگر امنیت اقتصادی بود، ما به بیش از این افراد تحصیل کرده برای ساختن و توسعه ایران نیاز داشتیم.
جمع بندی :
ضررهای درازمدت : تاراج یکصد و شصت میلیون تومان از جیب هر ایرانی
اولین ضرر درازمدت: تاراج سهم ایران در دریای خزر به ارزش بیش از دو هزار میلیارد دلار
دومین ضرر درازمدت: اتلاف منابع نفتی با برداشت غلط به دلیل تحریم به ارزش بیش از نه هزار میلیارد دلار
با یک جمع و تفریق ساده به عدد 157000 دلار به ازا هر ایرانی می رسیم. یعنی یکصد و شصت میلیون تومان پول از جیب هر ایرانی به دلیل سیاست های غلط دولت کنونی بر باد می رود.
ضررهای سالیانه :
به دلیل تحریم بانکی سالی بیش از بیست میلیارد دلار فقط هزنیه صادرات و واردات ایران افزایش یافته است. به دلیل فرار مغزها سالیانه بیش از پنجاه میلیارد دلار ضرر می کنیم.
این دو مورد بالا به معنی هزار دلار ضرر از جیب هر ایرانی است.
این بخشی از ضررهای مردم ایران است،
ضررهای پنهان دیگری نیز وجود دارد:
از بین رفتن زیربناهای صنعتی،عدم توسعه کشور،عدم سرمایه گذاری خارجی در صنعت ایران، فساد بیش از حد دولت و اطرافیان احمدی نژاد و ...
براستی چه کسی مسول کیفیت پایین زندگی مردم، افسردگی بیش از اندازه ، کوتاه شدن عمر مردم و ... است؟
بسیاری از ضررهای فوق را نمی توان با پول برگردانند و غیر قابل جبران است.
وقت آن نیست که برای تغییر به پا خیزیم ؟!

انتشار اسامی ۱۹۲ زندانی سیاسی زندان اوین توسط یک مامور امنیتی

از حوادث دلخراش پس از انتخابات بازداشت های فله ای و کاملا غیر قانونی و با روش هایی شبیه آدم ربایی بود که بی هیچ معیار و ملاکی صورت می گرفت . هزاران خانواده هنوز از وضعیت و محل بازداشت دلبندانشان بی اطلاع هستند و دیگرانی که نیز توانسته اند به محل اسارت عزیزانشان پی ببرند ، از هرگونه حقوق اولیه نظیر ملاقات و تماس محرومند . از سوی دیگر زندانیان نیز در شرایط بسیار سخت و اسفناکی به سر می برند . شکنجه ، انفرادی ، تهدید و ارعاب مصائب هر روزه این زندانیان هستند . به گزارش تحول سبز، در این میان اطلاعات بسیار موثقی از طریق یکی از ماموران امنیتی شاغل در بند امنیتی ۲۴۰ زندان اوین به دست خبرنگار تحول سبز رسیده است که شامل اسامی۱۹۲ نفر از زندانیان سیاسی که تا روز ۱۸ اسفند در بازداشتگاه اوین بسر می برده اند ، می باشد . در این میان نام بسیاری از زندانیان گمنام نیز به چشم میخورد . امید که انتشار این اسامی مرحمی باشد بر دل خانواده هایی که شب و روزشان بین شاهراه ظلم و بیداد دادگستری و اوین میگذرد و زنگ خطری باشد برای حاکمان سیاه دل که بدانند نفوذ جنبش سبز تا داخل بندهای امنیتی آنان بوده است . توضیح تحول سبز : لیست کامل دستنویس این اسامی که توسط یکی از ماموران اطلاعاتی شاغل در بند امنیتی ۲۴۰ زندان اوین به ما رسیده است موجود می باشد که در صورت نیاز در اختیار سردبیران دیگر سایت های محترم اصلاح طلب قرار خواهد گرفت .

دستگیری جمعی از فرماندهان و پرسنل ارتش بدلیل حمایت از مردم

رادیو کوچه گزارش داد که در ماههای گذشته برخی از فرماندهان و پرسنل رسمی و وظیفه نیروی دریایی ارتش بدلیل تمرد و عدم همراهی در جریان اعزام برای سرکوب اعتراصات مردم در بوشهر و شیراز دستگیر ، خلع درجه و محاکمه شده اند.مقامات سپاه پاسداران اعتراف کرده بودند که پس از تهران فعال ترین شهر در جریان اعترضات جنبش سبز شیراز بوده است. 20 آذر ماه نیر بیانیه ای با امضای تعدادی از فرماندهان و پرسنل ارتش منتشر شده بود که به فرماندهان سرکوبگر سپاه هشدار داده شده بود:"به آن دسته از تحميل‌شدگان به سپاه که دست تجاوز و تعدی به جان و مال و آبرو و ناموس ملت ايران دراز کرده‌اند و بيش از همه به خون شهدای نيروهای مسلح کشور اعم از سپاهی و ارتشی خيانت کرده‌اند، شديدا اخطار می‌کنيم که اگر از راه رفته بازنگردند، خود را با واکنش جان برکفان ارتش مواجه خواهند ديد." جزئیات بیشتری از تعداد و اسامی دستگیر شدگان با توجه به تهدید خانواده های زندانیان سیاسی برای سکوت تا کنون منتشر نشده است.

تظاهرات ایران

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

چهارشنبه سوری ، بازی برگشت این نه ماه است . حکومت باید اینبار در زمین مردم بازی کند .

در این نه ماهه ، همواره بازی در زمین حکومت بوده است . مناسبتهای مختلفی که در تقویم دولتی نوشته شده است و هر بار ، حکومت در زمین خودش ، شکستهای سنگینی خورده است و البته ضربات جبران ناپذیری هم به ملت زده است . دهها کشته و هزاران بازداشتی ، باتومهایی که بر سر و صورت و بدن این ملت آزادیخواه وارد شده است و هتک حرمت از همه خواسته های بر حق یک ملت ، ضرباتی بوده است که توام شده با فضای رعب و وحشت .
چهارشنبه سوری اما بازی در زمین مردم است . در کل کشور پراکنده است و در کوی و برزن سیال و جاریست .
بدین سبب این روز را به بازی برگشت تعبیر میکنیم که حکومت مجبور است برای اولین بار در طی این نه ماه ، در زمین ما بازی کند . نتیجه از پیش قابل بررسی است . شکست قاطع حکومت در پراکندگی ما خواهد بود و از این طریق ، جنبش روحی دوباره خواهد یافت .
بدون شک ، انتظار ما از این روز ، سرنگونی کامل یک نظام سراپا مسلح و خونخوار که به قواعد هیچ بازی پایبند نیست نخواهد بود . انتظار ما ، بازیابی مردم و نهادینه شدن جنبش و نشان دادن قدرت مبارزات بدون خشونت است . باورم این است که حکومت واقعا هیچ کاری در مقابل این جریان و آنروز از دستش بر نخواهد آمد .
چهارشنبه سوری سبز تاریخ در انتظار ثبت شدن است

احمد قابل بادست بند و پابند به دادگاه انقلاب برده شد

شبکه جنبش راه سبز(جرس): احمد قابل بادست بند و پابند به دادگاه انقلاب برده شد. به گزارش خبرنگار جرس حجت الاسلام احمد قابل در تماس با خانواده خود اظهار داشته که با دستبند و پابند به دادیاری دادگاه انقلاب رفته است. قابل اظهار داشته که «پیرو امامی هستم که با غل و زنجیر او را وارد مجلس کردند و هنگامی که پرسیدند کار خدا را چگونه دیدی فرمود: ما رأیت الا جمیلا» وی به بازداشت کنندگان گفته: شما می خواهید مرا تحقیر کنید اما من جز زیبایی چیزی نمی بینم. احمد قابل به بازجویان گفته که پرونده های دیگری در دادگاه ویژه روحانیت مشهد و تهران دارد اما آنان اظهار داشته اند که دادگاه ویژه روحانیت مشهد وی را روحانی نمی داند حال آنکه به حکم دادگاه ویژه روحانیت پاسپورت و منزل وی در توقیف است.

محمد اولیایی فر وکیل دادگستری به اتهام تبلیغ علیه نظام بازداشت شد

محمد اولیایی فر وکیل پایه یک دادگستری و از مسئولان سابق مجموعه فعالا حقوق بشر در ایران صبح امروز در پی احضار به دادگاه انقلاب جهت اجرای حکم بازداشت شد. خبرگزاری هرانا - محمد اولیایی فر وکیل پایه یک دادگستری و از مسئولان سابق مجموعه فعالا حقوق بشر در ایران صبح امروز در پی احضار به دادگاه انقلاب جهت اجرای حکم بازداشت شد. به گزارش هرانا، محمد اولیایی فر، وکیل پایه یک دادگستری و مسئول سابق واحد تحقیق و آموزش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران صبح امروز در پی احضار به دادگاه انقلاب در این محل حضور یافت که نیروهای امنیتی با بازداشت نامبرده تحت عنوان اجرای حکم یکسال زندان ایشان که به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به قوه قضائیه بود وی را به نقطه نامعلومی منتقل کردند. محمد اولیایی فرد پیشتر در پی اعتراض به اجرای حکم بهنود شجاعی و سایر نوجوانان روز یکشنبه مورخ 18 بهمن ماه از سوی دادگاه انقلاب تهران به اتهام تبلیغ علیه نظام به تحمل یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود. لازم به یادآوری است در طی روزهای اخیر تعداد زیادی از فعالان حقوق بشر منجمله همکاران یا اعضای سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران بیش از سی مورد بازداشت یا اقدام برای بازداشت را شاهد بوده اند.

نامه سرگشاده محمد تقی کروبی به صادق لاریجانی

متاسفانه فرهنگ دروغ و تهمت از سوی کسانیکه حاضر به تمکین از قانون و به رسمیت شناختن حقوق ملت نیستند در حال نهادینه شدن است و از این گذر نه تنها علیه آقایان کروبی ، موسوی و خاتمی هر نوع اتهام، دروغ و هتاکی مباح شده بلکه جنابعالی و برادر محترمتان نیز مشمول آن شدید.امیدوارم با تاسی به این آیه شریفه لا تلبسو الحق بالباطل و تکتمو الحق و انتم تعلمون این جماعت جنگ طلب جنگ ندیده، انقلابی انقلاب نکرده، خط امامی امام ندیده و نشناخته و مسلمان اسلام نفهمیده مصداق لا یهدی القوم الضالمین نگردند وخداوند آنان را به راه راست هدایت کند.در پایان اینجانب به عنوان یک معلم و محقق حقوق از شما سوال می کنم که جایگاه گرو کشی در سیستم حقوقی ما کجاست؟ این روزها ما شاهد گروکشی به روش دوران جاهلیت هستیم که بشر امروز حتی در دور افتاده ترین مناطق دنیا قرن هاست از آن عبور کرده است.

۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

شمس الواعظین: تمام مدت در انفرادی بودم

مرتضی کاظمیان، محمدرضا مقیسه، فواد صادقی، مهسا جزینی، مهدی معتمدی‌مهر، علیرضا ابوفاضلی و دکتر محمد ملکی روز گذشته با قرار وثیقه و کفالت از زندان اوین آزاد شدند. ماشاالله شمس الواعظین هم که روز یکشنبه از زندان اوین آزاد شده در گفتگو با "روز" اعلام کرد تمام مدت بازداشت را در سلول انفرادی بوده است.

دکتر محمد ملکی که در روز 31 مرداد بازداشت شده بود روز گذشته بعد از 191 روز بازداشت در حالی با قرار کفالت آزاد شد که به دلیل وضعیت نامساعد جسمی بارها در بیمارستان و بهداری زندان اوین بستری شده بود.

عمار ملکی، فرزند اولین رئیس دانشگاه تهران گفته است: "پدرم بعد از آزادی گفت مردمی که من نمی شناختم آنچنان در بیرون زندان ابراز لطف می کردند که من شرمنده شدم".

دکتر ملکی، مسن ترین زندانی سیاسی ایران به چند بیماری خطرناک از جمله گرفتگی رگ های قلب مبتلا است و برای مداوا باید در بیمارستان بستری شود.

مرتضی کاظمیان، روزنامه نگار و از فعالان ملی ـ مذهبی نیز دیروز آزاد شد. این روزنامه نگار با سابقه روز 7 دی ماه بازداشت شده بود.

فواد صادقی، مدیر سایت آینده که شب 22 بهمن بازداشت شده بود، روز گذشته با قرار کفالت آزاد شد. مهسا جزینی خبرنگار روزنامه ایران در اصفهان هم با سپردن وثیقه صد میلیون تومانی از زندان دستگرد اصفهان آزاد شد.

همزمان محمدرضا مقیسه با قرار وثیقه 500 میلیون تومانی آزاد شد. مقیسه، روزنامه نگار و سردبیر مجله بیست ساله ها و نیز عضو کمیته پیگیری امور بازداشت شدگان و آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات، در تاریخ ۲۲ مهرماه بازداشت و به شش سال زندان محکوم شده است.

آزادی این فعالان سیاسی و مطبوعاتی در حالی صورت گرفت که قاضی صلواتی، رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب برای مرتضی سیمیاری، دبیر اجتماعی دفتر تحکیم وحدت، قرار وثیقه 800 میلیون تومانی صادر کرده است.

خانواده این فعال دانشجویی که روز گذشته به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بودند به "روز" گفتند قاضی صلواتی این وثیقه را به 600 میلیون تومان کاهش داده است. خانواده سیمیاری توان تودیع چنین وثیقه سنگینی را ندارند.

سیمیاری عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، روز ۱۴ دی ماه بازداشت و در دادگاه نمایشی محاکمه بازداشت شدگان روز عاشورا، محاکمه و به 6 سال حبس تعزیری محکوم شده است.

روزنامهء اعتماد توقیف شد

معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد در تماس با الیاس حضرتی مدیر مسئول روزنامه ی اعتماد، خبر از توقیف این روزنامه داد. به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام مجلس، پارلمان‌ نیوز، به گفته ی محمدعلی رامین، روزنامه ی اعتماد توقیف موقت شده است و دادگاه مطبوعات می بایست درباره ی تخلفات این روزنامه تصمیم‌ گیری نهائی نماید.

شماری دیگر از زندانیان سیاسی آزاد شدند

وز دوشنبه محمد ملکی، فواد صادقی، محمدرضا مقیسه، مهسا جزینی و مهدی معتمدی‌ مهر، از زندانیان سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری، از زندان آزاد شدند.


بیشتر بخوانید:
چند روزنامه‌نگار و فعال مدنی بازداشت شده پس از روز عاشورا آزاد شدند
دادستان تهران: ديگر شاهد اعتراض هاى خيابانى نخواهيم بود

این آزادی‌ها در حالی صورت گرفته است که بک روز پیش از آن نیز ماشالله شمس‌الواعظین، سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، عبدالرضا تاجیک، روزنامه‌نگار، محمد جواد مظفر، فعال سیاسی و مدیر انتشارات کویر، بهرنگ تنکابنی، سردبیر مجله موسیقی فرهنگ و آهنگ، روزبه کریمی، روزنامه‌نگار، محمدصادق ربانی، استاد بازنشسته دانشگاه تهران و علی حکمت، عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و سردبیر روزنامه توقیف شده خرداد، از زندان آزاد شده بودند.

آزادی دکتر محمد ملکی/ بازداشت جعفر پناهی

رهانا: جعفر پناهی، کارگردان و فیلم‌ساز نامدار ایرانی، به همراه همسرش مهناز محمدی، دخترش و هم‌چنین به همراه حدود ۱۵ نفر میهمانانی که در منزل داشتند، دقایقی قبل بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند. به گزارش خبرنگار رهانا، ماموران امنیتی پس از حضور در منزل این فیلم‌ساز ایرانی، به تفتیش منزل وی پرداخته و برخی وسایل شخصی وی را نیز ضبط کردند

آزادی دکتر محمد ملکی/ بازداشت جعفر پناهی

رهانا: جعفر پناهی، کارگردان و فیلم‌ساز نامدار ایرانی، به همراه همسرش مهناز محمدی، دخترش و هم‌چنین به همراه حدود ۱۵ نفر میهمانانی که در منزل داشتند، دقایقی قبل بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند. به گزارش خبرنگار رهانا، ماموران امنیتی پس از حضور در منزل این فیلم‌ساز ایرانی، به تفتیش منزل وی پرداخته و برخی وسایل شخصی وی را نیز ضبط کردند